جونت بشم صلوات بفرست
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
کجایند مردان بی ادعا... کجایند مردان بی ادعا... کجایند مردان بی ادعا... کجایند مردان بی ادعا... کجایند مردان بی ادعا... کجایند مردان بی ادعا... کجایند مردان بی ادعا... کجایند مردان بی ادعا... کجایند مردان بی ادعا... کجایند مردان بی ادعا...
درباره وبگاه

تمامی مطالب این وبلاگ مورد تایید همسر شهید حسن انتظاری می باشد.
خرسندیم که ایشان با نظرات و راهنمایی های خوب خود ما را همراهی می کنند.
*****************
این وبلاگ هر 5 روز یک بار به روز رسانی می شود.
*****************
در صورتی که تمایل دارید با ما همکاری داشته باشید می توانید از طریق ایمیل زیر با ما ارتباط برقرار کنید.
hasanentezari93@gmail.com
*****************
خودتان را مجهز کنید، مسلح به سلاح معرفت و استدلال کنید، بعد به این کانونهاى فرهنگى-هنرى بروید
و پذیراى جوانها باشید.
با روى خوش هم پذیرا باشید؛ با سماحت، با مدارا. مدارا کنید. ممکن است ظاهر زننده‌اى داشته باشند.
بعضى از همینهائى که در استقبالِ امروز بودند و شما الان در این تریبون از آنها تعریف کردید، خانمهائى بودند که در عرف معمولى به
آنها میگویند «خانم بدحجاب»؛ اشک هم از چشمش دارد میریزد.
حالا چه کار کنیم؟ ردش کنید؟ مصلحت است؟ حق است؟ نه،
دل، متعلق به این جبهه است؛
جان، دلباخته‌ى به این اهداف و آرمانهاست.
او یک نقصى دارد. مگر من نقص ندارم؟ نقص او ظاهر است،
نقصهاى این حقیر باطن است؛ نمى‌بینند
گفتا شیخا هر آنچه گوئى هستم
آیا تو چنان که مینمائى هستى؟
ما هم یک نقص داریم، او هم یک نقص دارد با این نگاه و با این روحیه برخورد کنید. البته انسان نهى از منکر هم میکند؛ نهى از منکر با زبان خوش، نه با ایجاد نفرت.
بنابراین با قشر دانشجو ارتباط پیدا کنید.
***بخشی از سخنان رهبر معظم انقلاب، آیت الله خامنه ای***
موضوعات

زندگی نامه شهید حسن انتظاری (۷)
شهید حسن انتظاری (۴۵)
وصیت نامه شهید حسن انتظاری (۳)
شهادت در راه خدا (۱۰)
کمک برای برپایی روضه (۱)
110 گناه روزمره (۲۰)
احادیث در مورد شهید و شهادت (۷)
آیات قرآن در مورد شهادت و شهید (۳)
شهید احمد علی نیری (۳)
فواید صلوات (۲)
نامه قاسم سلیمانی به معصومه آباد (۱)
مرحومه فهیمه بابائیانپور (۱)
شهید صادق زاده (۱)
آمنه وهاب زاده (۱)
شهید رضا میرزائی (۱)
داستان های جالب (۶۸)
توهین به پیامبر اسلام (۱)
حاج کاظم میر حسینی (۲)
شهید عزالدین (۱)
شهید محمد معماریان (۱)
ختم زیارت عاشورا (۲)
تکاور شهید ابوالفضل عباسی (۱)
شهید علی کمیلی فر (۱)
جنگ نرم (۲)
بیانات رهبری (۹)
معصومه اباد (۱)
شهید سید مرتضی دادگر (۱)
مادر شهیدان فاطمی و رهبری (۱)
زندگی امام خامنه ای (۱)
حدیث و سخن بزرگان (۱۳)
مناسبت های تقویم (۴۸)
شهید احمدی روشن (۱)
ازدواج (۷)
شهید ناصرالدین باغانی (۱)
جملات تکان دهنده (۲۹)
شهید حجت الله نعیمی (۱)
شهید عباس بابایی (۲)
شهید آیت الله سید محمدرضا سعیدی (۲)
شهید مرحمت بالازاده (۱)
شهید همدانی (۱)
قاری شهید محسن حاجی حسنی (۱)
شهدای مدافع حرم (۶)
میثم مطیعی (۱)
متفرقه (۳۱)
آیت الله بهجت (۲)
شهید حسن باقری (غلامحسین افشردی) (۱)
بقیه ی شهدای عزیز (۲۴)
آیت الله مجتهدی تهرانی (۲)
حاج حسن تهرانی مقدم (۱)
آرشیو مطالب
من زشت‌ام اگه شهید بشم هیچ‌کس برام کاری نمی‌کنه (شهید هادی ذوالفقاری)
نویسنده خادم الشهدا در پنجشنبه, ۱۰ تیر ۱۳۹۵، ۰۱:۱۴ ق.ظ | ۱

می‌گفت «من زشت‌ام! اگه شهید بشم هیچ‌کس برام کاری نمی‌کنه! تو یه پوستر برام بزن معروف بشم» و خندید… این را یکی از دوستان «هادی» عزیز شهید از او روایت کرده است… واین تصویر همان طرح سفارش اوست و چه شیرین است این لبخند… وجوه یومئذ مسفره ضاحکه مستبشره…چهره هایی در آن روز گشاده و نورانی و خندان و مسرور است.

(سوره مبارکه عبس/ ۳۸ و ۳۹)

شهید ذوالفقاری از چهار سال پیش فراگیری دروس حوزوی را در حوزه نجف آغاز کرد و پس از بروز تحولات عراق و بسیج نیروهای مردمی برای دفاع از عتبات عالیات به ویژه سامرا و حرمین عسگریین، به عضویت سازمان بدر عراق درآمد.

او در وصیت‌نامه‌اش درمورد محل دفنش چنین نوشته:

«این‌ جانب محمدهادی ذوالفقاری وصیت می‌کنم که من را در ایران دفن نکنند و اگر شد ببرند امام رضا علیه‌السلام طواف بدهند و برگردانند و همینطور که در نجف و سامرا و کربلا و کاظمین طواف بدهند و در وادی‌السلام دفن کنند و دوست دارم نزدیک امام باشد و تمام مستحبات انجام شود و در داخل دور قبر من سیاهی بزنند و دستمال گریه مشکی و غیره مثل تربت بگذارند. داخل قبر من مثل حسینیه شود و اگر شد جایی که سرم می‌خورد به سنگ لحد یک اسم حضرت زهرا سلام الله علیها بگذارند که اگر سرم خورد به آن سنگ آخ نگویم و بگویم یا زهرا(س).

بالای سر من روضه و سینه‌زنی بگیرند و موقع دفن من پرچم بالای قبرم قرار بگیرد و در زیر پرچم من را دفن کنید و زیاد یا حسین(ع) بگویید و برای من مجلس عزا نگیرید چون من به چیزی که می‌خواستم رسیدم و برای امام حسین و حضرت زهرا مجلس بگیرید و گریه کنید و رو به قبله صحیح دفن کنید چون قبله در نجف اختلاف دارد و روی سنگ قبرم اسم من را نزنید و بنویسید که اینجا قبر یک آدم گناه‌کار است یعنی العبد الحقیر و المذنب و یا مثل این؛ پیراهن مشکی هم بگذارید داخل قبر…» همین هم شد، نزدیک حرم امیرالمؤمنین دفن شد… شهیدی که وصیت نامه‌اش با «بسم رب الزهرا» آغاز شده بود…

شهید ذوالفقاری



برچسب‌ها: شهید هادی ذوالفقاری , شهیدی که عاشق حضرت زهرا بود , فارس نیوز , من زشت ام , وصیت نامه شهدا ,
به فرزندانم بگو که عاشق سیدعلی بودم (شهید مدافع حرم- محرم علی پور)
نویسنده خادم الشهدا در چهارشنبه, ۳۰ دی ۱۳۹۴، ۰۱:۲۱ ق.ظ | ۱
عقیق: «محرم علی‌پور»، متولد به سال 1354 در روستای «قراجه محمد» (از توابع «مرند») روز 7 اردیبهشت ماه 1393شمسی،  در نبرد با «پیروان اسلامِ آمریکایی» و «مزدوران وهابی سعودی»، برای دفاع از حرمِ «بانوی مقاومت» حضرت «زینب کبری(سلام الله علیها)» خلعت شهادت پوشید. آن چه خواهید خواند، متن وصیت نامه ی آن عزیز است:

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام و صلوات بر محمد و آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم و روح پرفتوح حضرت امام(ره) و با درود بر امام خامنه‌ای
خدمت همسر عزیز و شیرزن خودم سلام. می دانم که از روزی که با من پیوند ازدواج بستی، جز زحمت و تلاش بی وقفه برای شما هیچ نکرده‌ام. می دانم قصور زیادی دارم، آن طور که شما بودید، من نبودم. اگر همیشه با شجاعت و افتخار، آماده هرگونه ماموریت بوده ‌ام، تنها به همت شما و مسئولیت پذیری شما بوده است. اگر عمری باقی بود، از خداوند می خواهم توفیق جبران محبت های شما را به بنده عطا فرماید و اگر خدا خواست و شهادت نصیب بنده حقیر شد، طلب حلالیت دارم.
بعد از بنده، هرگز از خط ولایت خارج نشوید، بسیار مواظب باشید که فتنه گران گاه به نام ولایت در پی خواهند بود تا شما را در مقابل ولایت قرار دهند. هرگز فکر نکنید که نسبت به سایر مردم، حق بیشتری نسبت به انقلاب دارید، هر چه بوده وظیفه بوده است.

 

به فرزندانم بگو که عاشق سیدعلی بودم . بگو که اگر شادی روح بابا را می طلبند، سرباز ولایت سید‌علی باشید، صحبت های حضرت آقا را خوب بشنوید و به جان دل بگیرید که چراغ هدایت شما خواهد بود.

اما فرزندم میثم عزیز و یاسر جان! دعا می کنم که شهید راه ولایت باشید، در طلب علم کوشا باشید، تا می توانید به دنبال علم باشید. مواظب باشید که بدون بصیرت عملتان راه به جایی نخواهد برد. مواظب عملیات روانی دشمن باشید. شما هیچ حقی بر گردن ملت ندارید، مگر وظیفه خدمت به مردم. همیشه از خود سوال کنید که برای کشور و مردم چه کرده اید.
میثم جان بابا و یاسر عزیزبابا، یار و یاور هم باشید. هر کجا که باشید می توانید سرباز ولایت باشید. در هر شغلی که باشید و دوست داشته باشید. با ولایت بودن، با دوستی دنیا در یک جا نمی گنجد، پس اگر مال دنیا هم داشتید، نگذارید محبت مال دنیا  شما را از ولایت جدا کند . تا می توانید به مردم خدمت کنید. هرگز در مسایل اجتماعی خود بی تفاوت نباشید.

 

آخرین وصیت بنده به شما این است: احترام مادر خود را داشته باشید که حق بسیار بر گردن بنده و شما دارند. ایشان را روی تخم چشم خود جای دهید که هر چه کنید کم است.
از مادرم سکینه (خاله ام)، حاجی و پدرم حلالیت بخواهید و سلام مرا به آن ها برسانید.
از تمام برادران و خواهرانم و هر کس که با بنده ارتباط داشته، حلالیت بخواهید. اگر به کسی قرضی داشتم بپردازید و اگر از کسی طلبی داشتم، در طلب یا بخشش آن مختارید.
اگر مفقودالاثر شدم، هرگز به خاطر جسم گناهکار، خاطرِ آقا را پریشان نکنید که خاطر حضرت آقا، از همه برایم عزیز‌تر است.
در خاتمه از تمام دوستان حلالیت می طلبم.
 خداوند بر عمر با عزت امام خامنه ای بیفزاید



برچسب‌ها: اجتماعی , سیاسی , شهید مدافع حرم , محرم علی‌پور , وصیت نامه شهدا , وصیت نامه شهید علی پور , وصیت نامه مدافعان حرم ,
أَبْکِی لِظُلْمَهِ قَبْرِی ! (شهید غلام حسین زرگر طالبی)
نویسنده خادم الشهدا در شنبه, ۵ دی ۱۳۹۴، ۰۱:۵۶ ق.ظ | ۱

[فرازی از وصیت نامه شهید والامقام غلام حسین زرگر طالبی]

 ... پدر و مادر عزیز، چقدر خوب بود حال مرا موقع نوشتن وصیت نامه ﻣﻲدیدید ، آن لحظه یکی از بزرگترین لحظات عمرم بود . می دانید چرا ؟! داشتم به آنجایی نگاه ﻣﻲکردم که باید مدّتها در آن، به خواب ابدی فرو رفت و آن لحظه خیلی زیبا بود . بله پدر و مادر و خواهران و برادران عزیزم این را بدانید که روزی تمامی ما به آنجا بر ﻣﻲگردیم و سر به زیر خاک ﻣﻲبریم.

مادر اگر تو ، رفاه و آسایشِ فرزندت را در آن دنیا ﻣﻲخواهی به جای گریه کردن برای من دعا کن که خدا از گناهان من بگذرد. برادر و خواهر عزیز یک نصیحت کوچک به شما ﻣﻲکنم، هر چند که من ارزش آن را ندارم که شما را نصیحت کنم، ﻣﻲخواهم بگویم که اگر یک وقت خدای نکرده از یاد خدا غافل شدید به یاد قبر بیفتید به یاد آن لحظهﺍی بیفتید که امام صادق علیه السلام در سجده های خود زار زار گریه ﻣﻲکرد. و می گفت أَبْکِی لِظُلْمَةِ قَبْرِی ، گریه کنم براى تاریکى قبرم.أَبْکِی لِضِیقِ لَحْدِی گریه کنم براى تنگى لحدم. أَبْکِی لِسُؤَالِ مُنْکَرٍ وَ نَکِیر إِیَّایَ گریه کنم براى سؤال نکیر و منکر از من.

برادر، تو هم همان کار را بکن و خود را به یاد خدا بینداز و این را بدان که هر وقت تو را غرور گرفت به زمین نگاه کن و به نفس خود بقبولان که روزی به زیر این زمین بر ﻣﻲگردی. 

(غلامحسین زرگر طالبی - شنبه 3/2/61)



برچسب‌ها: امام صادق , سختی قبر , شهید حسن انتظاری , شهید غلام حسین زرگر طالبی , قبر , وصیت نامه شهدا , وصیت نامه شهید زرگر طالبی ,
رمز شهادت آیت الله سید محمد رضا سعیدی
نویسنده خادم الشهدا در چهارشنبه, ۱۵ مهر ۱۳۹۴، ۱۲:۲۱ ق.ظ | ۰

شهید ایت الله سعیدی، به قرآن و معارف قرآنی اهتمام خاصی داشتند و پیوسته با قرآن مأنوس بودند و همیشه برای مردم از قرآن می گفت. به همین جهت یک قرآن با خط بسیار خوب همراهشان همیشه بود.

 بعد از آنکه ایشان برای آخرین بار دستگیر می‌شوند و پی می‌برند که می‌خواهند ایشان را به شهادت برسانند، وصیتنامه بسیار مختصری را پشت جلد قرآنشان می‌نویسند. این وصیت نامه رمز و رموز خاصی در خود داشت. به هر حال ایشان وصیت نامه را امضا می کندد و ساواک هم قران را به خانواده ی ایشان می دهند.
علمای بزرگ مثل ایت الله شهید مطهری، شهید مفتح، مرحوم ایت الله طالقانی و دیگر علما و بزرگان برای عرض تسلیت در منزل ایشان جمع شده بودند و خیلی دوست داشتند که بدانند که آیا ایشان را شهید نموده‌اند. برای اثبات این امر به دنبال سندی می‌گشتند؛ تا اینکه شهید ایت الله مطهری می‌فرمایند اگر وصیتنامه‌ای هست، بیاورید.

ایت الله سعیدی

ما هم گفتیم وصیتنامه مختصری  که بیشتر شخصی است ایشان روی جلد قرآن نوشته‌اند و وصیت نامه را آوردیم. ایشان با شهید مفتح وصیتنامه را بلند خواندند آنجا که نوشته بود پسران من همگی اهل علم و تبلیغ برای خدا شوید. دختران من به شوهر اعل علم و تبلیغ همسر شوید.

در زندگی با هم متحد باشید و برای دنیا با هم اختلاف نکنید. همگی حق مادر را رعایت کنید. جنازه ی من را در قم دفن کنید و مرا دعا کنید....

هر کس به من بدهکار است من که صورت ندارم اگر تا آخر عمرش نتوانست بپردازد، بری الزحمه است....

 تا اینکه به این نکته می‌رسند که از ایات 152 تا 157  سوره ی دوم قرآن غفلت نورزید. همه با تعجب به این جمله توجه می کنند چرا در میان همه آیات قرآن به این آیات اشاره شده بود؟؟؟ قرآن را باز کردند سوره ی دوم یعنی بقره را آوردیم در قسمتی از این ایات آمده:

«وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ یقْتَلُ فی سَبیلِ اللّهِ أَمْواتٌ بَلْ أَحْیاءٌ وَ لکِنْ لا تَشْعُرُونَ» بقره/154.

کسانی که در راه خدا کشته می شوند را مرده نپندارید بلکه آنان زنده اند و نزد خدا روزی می خورند.

همه شاهد بودند که در این آیات از مقام شهدا و شهادت سخن به میان آمده و گویی این آیات در میان همه ی آیات قرآن رمزی بود که ساواک از آن خبر نداشت!

وقتی به اینجا می‌رسند، شروع به گریه‌کردن می‌کنند و مطمئن می‌شوند که او را شهید کرده‌اند و آن‌گاه سرشان را روی دوش همدیگر می‌گذارند با صدای بلند گریه می‌کنند.

از طرفی برخی علمای مبارز اعلام کردند که ساواک می خواسته با شهادت آیت الله سعیدی از همه ی علمای مبارز زهرچشم بگیرد که اگر دست از مبارزه بر ندارید چنین سرنوشتی خواهید داشت.

منبع: کتاب بصیرت در روزگار سکوت، مروری بر زندگی و خاطرات شهید آیت الله سید محمدرضا سعیدی،کاری از گروه شهید ابراهیم هادی.

کتاب بصیرت در روزگار سکوت



برچسب‌ها: خاطرات انقلاب , رمز شهادت آیت الله سعیدی , ساواک , شهید حسن انتظاری , شهید سید محمدرضا سعیدی , وصیت نامه شهدا , وصیت نامه شهید سعیدی ,
شهید ناصرالدین باغانی
نویسنده خادم الشهدا در دوشنبه, ۳۰ شهریور ۱۳۹۴، ۰۱:۲۲ ق.ظ | ۱

بسم رب الشهدا و الصدیقین

اینجانب ناصر الدین باغانی بنده ی حقیر درگاه خداوند چند جمله ای را به رسم وصیت می نگارم. سخنم را در باره عشق آغاز می کنم:

هر آنکه نیست در این حلقه زنده به عشق
بر او نمرده به فتوای من نماز کنید


ما را به جرم عشق مؤاخذه می کنند . گویا نمی دانند که عشق گناه نیست. اما کدام عشق؟!
خداوندا، معبودا، عاشقا، مرا که آفریدی، عشق به پدر و مادر را در من به ودیعت نهادی.
مدتی گذشت. دیگر عشق را آموخته بودم، اما به چه چیز عشق ورزیدن را نه، به دنیا عشق ورزیدم. به مال و منال دنیا عشق ورزیدم. به مدرسه عشق ورزیدم. به دانشگاه عشق ورزیدم.

اما همه اینها بعد از مدت کمی جای خود را به عشق حقیقی و اصیل داد. یعنی عشق به تو، فهمیدم عشق به تو پایدار است و دیگر عشق ها، عشق های دروغین است. فهمیدم که (( لا یَنفَعُ مالٌ و لا بَنون)) . فهمیدم که وقتی شرایط عوض شود ((یَفِرُّ المَرءُ من اخیه و صاحبته و بنیه و امه و ابیه و...))

پس به عشق به تو دل بستم. بعد از چندی که با تو معاشقه کردم به یکباره به خود آمدم! دیدم که من کوچکتر از آنم که عاشق تو شوم و تو بزرگتر از آنی که معشوق من قرار بگیری. فهمیدم که در این مدت که فکر می کردم عاشق تو هستم اشتباه کردم!!
این تو بودی که عشق من بودی و مرا می کشاندی . اگر من عاشق تو بودم باید یک سره به دنبال تو می آمدم. ولیکن وقتی توجه می کنم گاهی اوقات در دام شیطان افتاده ام ولی باز به راه مستقیم آمده ام. حال می فهمم که این تو بودی که عاشق بنده ات بودی و هرگاه او صید شیطان شده تو دام شیطان را پاره کردی . هرشب به انتظار او نشستی تا بلکه یک شب او را ببینی! حالا می فهمم که تو عاشق صادق بنده ات هستی. بنده را چه که عاشق تو شود.( عنقا شکار کس نشود دام باز گیر)
آری تو عاشق من بودی و هرشب مرا بیدار می کردی و به انتظار یک صدا از جانب معشوقت می نشستی اما من بدبخت ناز می کردم و شب خلوت را از دست می دادم و می خوابیدم. اما تو دست بر نداشتی و آنقدر به این کار ادامه دادی تا بالاخره من گریز پای را به چنگ آوردی.

شهید ناصر الئین باغانی
من فکر می کردم که با پای خود آمده ام و چه خیال باطلی . این کمند عشق تو بود که به گردن من افتاده بود. مرا که به چنگ آوردی تا به دور از هرگونه هیهو با من نبرد عشق ببازی و من در کار تو حیران بودم و از کرم تو تعجب می کردم. آخر تو بزرگ بودی و من کوچک. تو کریم بودی و من لئیم. تو جمیل بودی و من قبیح. تو مولا بودی و من بنده و من شرمنده از این همه احسان تو بودم.
کمند عشقت را محکم تر کردی. مرا به خط مقدم عشق بردی. در آنجا از شراب عشقت به من نوشاندی و چه نیکو شرابی بود. من هنوز از لذت آن شراب مستم.
اولین جرعه آن را که نوشیدم مست شدم و در حال مستی تقاضای جرعه ای دیگر کردم. اما این بار تو بودی که ناز می کردی و مرا سر می گرداندی پیاله ام را به طرفت دراز کردم و تقاضای جرعه ی دیگر کردم اما پیاله ام را شکستی.
هرچه التماس کردم که جامی دیگر بده تا از حجاب جسمانی بیاسایم ندادی و زیر لب به من خندیدی و پنهانی عشوه کردی. اکنون من خمارم و پیاله دست. هنوز در انتظار جرعه ای دیگر از شراب عشقت به سر می برم ای عاشق من ای اله من پیاله ام را پر کن و مرا در خماری نگذار تو که یک عمر به انتظار نشسته بودی حال که به من رسیده ای چرا کام دل بر نمی گیری تو که از بیع و متاع عشق دم می زدی چرا هم اکنون مرا در انتظار گذاشته ای؟!
اگر بدانم که ریدار متاعم نیستی و اگر بدانم که پیاله ام را پر نمی کنی پیاله خود می شکنم و متاعم را به آتش می کشم تا در آتش حسرت بسوزی و انگشت حیرت به دندان بگزی!
به آهی گنبد خضرا بسوزم
جهان را جمله سرتا پا بسوزم
بسوزم یا که کارم را بسازی
چه فرمایی بسازی یا بسوزم....


امّا شهادت چیست؟ (از زبان خود شهید)
آن گاه که دو دلداده به هم می رسند و عاشق به وصال معشوق می رسد و بندۀ خاکی به جمال زیبای حق نظر می افکند و محو تماشای رُخ یار می شود، آن هنگام را جز شهادت چه نام دیگری می توانیم داد؟ آن هنگام که رزمنده ای مجاهد، به سوی دشمن حق می رود و ملائک به تماشای رزم او می نشینند و شیطان ناله بر می آورد و پای به فرار می گذارد و ناگهان غنچه ای می شکفد، آن هنگام را جز شهادت چه نام می توانیم داد؟ شهادت خلوت عاشق و معشوق است. شهادت تفسیربردار نیست.
شهید کسی نیست که ناگهان به خون بغلتد و نام شهید به خود گیرد، شهید در این دنیا قبل از اینکه به خون بتپد، شهید است. و شما همچنان که شهیدان را در این دنیا نمی توانید بشناسید و بفهمید، بعد از وصلشان نیز نمی توانید درکشان کنید. شهید را شهید درک می کند. اگر شهید باشید شهید را می شناسید و گرنه آئینۀ زنگار گرفته، چیزی را منکعس نمی کند. برخیزید و فکری به حال خود بکنید که شهید به وصال رسیده است و غصه ندارد. شهیدان به حال شما غصه می خورند، و از این در عجبند و حیرت می کنند که چرا به فکر خود نیستید. به خود آیید و زندان تن را بشکنید. قفس را بشکنید و تا سر کویِ یار پرواز کنید و بدانید که برای پرواز ساخته شده اید نه برای ماندن در قفس، این منزل ویران را رها کنید و به ملک سلیمان درآیید.
ای خوش آن روز کز این منزل ویران بروم
رخت بر بندم و تا مُلک سلیمان بروم
پیام آیت الله سید علی خامنه ای(رئیس جمهور وقت)
«بسم الله الرحمن الرحیم»
نوشتجات شهید عزیز را مکرر، خوانده و هر بار بهره و فیض تازه ای از آن گرفته ام. این را باید بزرگترین فرآورده  انقلاب بدانیم که مردانی در سنین جوانی و در میدان نبرد، معرفت و بصیرت پیران طریقت را پس از سال ها سلوک و ریاضت به دست آورده و به کار بسته اند و این تحقق وعده ی الهی است که:
«والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا...» جوانانی از این قبیل شایسته است که الگوی جوان مسلمان و راهنمای همگان باشند. این عزیزان عمر کوتاه و کم آلوده به گناه خود را با عبادت و مجاهدتی مخلصانه،  روح بها بخشیدند. خداوند هم به پاداش این عمل صالح - سرچشمه های معرفت و محبت را بر دل و جان پاک آنان گسترد و سرانجام هم از ساغر شهادت سرخوش و به فیض لقاء الله سرافرازشان کرد.
گوارا باد بر آنان و روزی باد بر آرزومندان.
سید علی خامنه ای

 منبع: کتاب پنجاه سال عبادت، حدیث عشق (شهید ناصرالدین باغانی)، کاری از گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی




برچسب‌ها: جملات فلسفی , سردار بزرگ الغدیر شهید حسن انتظاری , شهید ناصرالدین باغانی , عشق , وصیت نامه شهدا , وصیت نامه شهید باغانی ,
لینک دوستان ما
آخرین مطالب وبگاه
پیوندهای روزانه
طراح قالب
شهدای کازرون