جونت بشم صلوات بفرست
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
کجایند مردان بی ادعا... کجایند مردان بی ادعا... کجایند مردان بی ادعا... کجایند مردان بی ادعا... کجایند مردان بی ادعا... کجایند مردان بی ادعا... کجایند مردان بی ادعا... کجایند مردان بی ادعا... کجایند مردان بی ادعا... کجایند مردان بی ادعا...
درباره وبگاه

تمامی مطالب این وبلاگ مورد تایید همسر شهید حسن انتظاری می باشد.
خرسندیم که ایشان با نظرات و راهنمایی های خوب خود ما را همراهی می کنند.
*****************
این وبلاگ هر 5 روز یک بار به روز رسانی می شود.
*****************
در صورتی که تمایل دارید با ما همکاری داشته باشید می توانید از طریق ایمیل زیر با ما ارتباط برقرار کنید.
hasanentezari93@gmail.com
*****************
خودتان را مجهز کنید، مسلح به سلاح معرفت و استدلال کنید، بعد به این کانونهاى فرهنگى-هنرى بروید
و پذیراى جوانها باشید.
با روى خوش هم پذیرا باشید؛ با سماحت، با مدارا. مدارا کنید. ممکن است ظاهر زننده‌اى داشته باشند.
بعضى از همینهائى که در استقبالِ امروز بودند و شما الان در این تریبون از آنها تعریف کردید، خانمهائى بودند که در عرف معمولى به
آنها میگویند «خانم بدحجاب»؛ اشک هم از چشمش دارد میریزد.
حالا چه کار کنیم؟ ردش کنید؟ مصلحت است؟ حق است؟ نه،
دل، متعلق به این جبهه است؛
جان، دلباخته‌ى به این اهداف و آرمانهاست.
او یک نقصى دارد. مگر من نقص ندارم؟ نقص او ظاهر است،
نقصهاى این حقیر باطن است؛ نمى‌بینند
گفتا شیخا هر آنچه گوئى هستم
آیا تو چنان که مینمائى هستى؟
ما هم یک نقص داریم، او هم یک نقص دارد با این نگاه و با این روحیه برخورد کنید. البته انسان نهى از منکر هم میکند؛ نهى از منکر با زبان خوش، نه با ایجاد نفرت.
بنابراین با قشر دانشجو ارتباط پیدا کنید.
***بخشی از سخنان رهبر معظم انقلاب، آیت الله خامنه ای***
موضوعات

زندگی نامه شهید حسن انتظاری (۷)
شهید حسن انتظاری (۴۵)
وصیت نامه شهید حسن انتظاری (۳)
شهادت در راه خدا (۱۰)
کمک برای برپایی روضه (۱)
110 گناه روزمره (۲۰)
احادیث در مورد شهید و شهادت (۷)
آیات قرآن در مورد شهادت و شهید (۳)
شهید احمد علی نیری (۳)
فواید صلوات (۲)
نامه قاسم سلیمانی به معصومه آباد (۱)
مرحومه فهیمه بابائیانپور (۱)
شهید صادق زاده (۱)
آمنه وهاب زاده (۱)
شهید رضا میرزائی (۱)
داستان های جالب (۶۸)
توهین به پیامبر اسلام (۱)
حاج کاظم میر حسینی (۲)
شهید عزالدین (۱)
شهید محمد معماریان (۱)
ختم زیارت عاشورا (۲)
تکاور شهید ابوالفضل عباسی (۱)
شهید علی کمیلی فر (۱)
جنگ نرم (۲)
بیانات رهبری (۹)
معصومه اباد (۱)
شهید سید مرتضی دادگر (۱)
مادر شهیدان فاطمی و رهبری (۱)
زندگی امام خامنه ای (۱)
حدیث و سخن بزرگان (۱۳)
مناسبت های تقویم (۴۸)
شهید احمدی روشن (۱)
ازدواج (۷)
شهید ناصرالدین باغانی (۱)
جملات تکان دهنده (۲۹)
شهید حجت الله نعیمی (۱)
شهید عباس بابایی (۲)
شهید آیت الله سید محمدرضا سعیدی (۲)
شهید مرحمت بالازاده (۱)
شهید همدانی (۱)
قاری شهید محسن حاجی حسنی (۱)
شهدای مدافع حرم (۶)
میثم مطیعی (۱)
متفرقه (۳۱)
آیت الله بهجت (۲)
شهید حسن باقری (غلامحسین افشردی) (۱)
بقیه ی شهدای عزیز (۲۴)
آیت الله مجتهدی تهرانی (۲)
حاج حسن تهرانی مقدم (۱)
آرشیو مطالب
مداحی ملاباسم کربلایی برای زائران اربعین
نویسنده خادم الشهدا در چهارشنبه, ۱۰ آبان ۱۳۹۶، ۰۱:۲۶ ق.ظ | ۰

در مورد مداحی که ملاباسم کربلایی برای زائران اربعین خوانده و بسیار زیاد از سیمای ملی و دیگر رسانه های شیعیان جهان پخش میشود. ماجرایش چیست ؟
آیا
میدانید که این شعرش را یکی از مراجع بزرگ نجف خواب دیدن که حضرت امام حسین علیه السلام این شعر را
می خوانند برای زوار اربعین ،ایشون صبح که از خواب برخواستند همه شعر را به یاد داشته اند و بعدا توسط آقای باسم کربلایی مداحی می شود .ترجمه نوحه را در زیر میخوانید

تا ان شاء الله زائران در بین راه معنی این نوحه را بدانند:


تِزورونی اَعاهِـدکُم
به زیارت من می‌آیید، با شما عهد می‌بندم

تِـعِـرفـونی شَفیـعِلکُم
می‌دانید که من شفیع شمایم

أسامیـکُم اَسَـجِّـلْـهِه أسامیکُم
اسامی‌تان را ثبت می‌کنم

هَلِه بیکُم یا زِوّاری هَلِه بیکُم
خوش آمدید ای زائران من خوش آمدید

وَ حَـگّ چَفِّ الکَفیل و الجود وَ الرّایه
قسم به دستان ابالفضل و کرامت و پرچم او

أنا وْ عَبّاسْ وَیّاکُم یَا مَشّایه
من و عباس با شماییم ای که با پای پیاده به سوی من می‌آیید

یا مَن بِعْتو النُفوسْ و جِئتـو شَرّایه
ای که جان‌هایتان را به بهای زیارت من به کف گرفته‌اید

عَلَیّ واجِبْ اَوافیکُم یَا وَفّـایه

بر من واجب است تا به شما وفا کنم، ای وفاداران!

تواسینی شَعائرْکُم
عزاداری‌هایتان به من دلداری می‌دهد

تْرَوّینی مَدامِعْـکُم
و اشک‌هایتان مرا سیراب می‌کند

اَواسیکُم أنَـا وْ جَرْحـی أواسیکُم
من و زخم‌هایی که بر تن دارم به شما دلداری می‌دهیم

هَله بیکُم یا زُوّاری هَلِه بیکُم
خوش آمدید ای زائران من، خوش آمدید

هَلِه یَلْ ما نِسیْتْ و عَلْ وَعِدْ تِحْـضَـرْ
خوش آمدید ای که وعده‌تان را فراموش نکرده و بر سر موعد حاضر می‌شوید

إجِیْـتْ و لا یْـهَـمَّـکْ لا بَرِدْ لا حَرّ
آمدید در حالی که نه گرما برای‌تان مهم بود و نه سرما

وَ حَـگ دَمْـعِ العَـقیله و طَبرَه الأکبَر
قسم به اشک زینب و فرق شکافته اکبر

اَحَضْـرَکْ و ما أعوفَکْ ساعـه المَحْـشَرْ
در محشر کنارتان خواهم بود و رهایتان نمی‌کنم

عَلَی المَـوعِـدْ اَجی یَمکُم و لا اَبْـعَـدْ و اعوفْ عَنْـکُم
در وقت دیدار پیشتان می‌آیم و دور نمی‌شوم و رهایتان نمی‌سازم

مُحامیکُم وَ حَگ حِیدَرْ مُحامیکُم
پشتیبانتان هستم به حقّ حیدر پشتیبانتان هستم

هَله بیکُم یا زُوّاری هَلِه بیکُم
آمدید ای زائرانِ من، خوش آمدید

یَـا هَـلْـشایِلْ رایه وْ جایْ گاصِدنی
ای آنکه پرچم به دست قصد دیدار مرا کرده‌اید

تِـعْـرُف رایَتَـکْ بی مَن تُذَکِّـرْنی؟
می‌دانی که پرچمت مرا به یاد چه کسی می‌اندازد؟

بِلـکطَعو چْفوفه وْ صاحْ اِدْرِکْـنی
به یاد آن دست بریده‌ای که فریاد زد: مرا دریاب

صِحِتْ وَیلاه یا اخویه وْ ظَهَرْ مِحْنی
و با شنیدن آن صدا، آشکارا فریاد زدم که بی‌برادر شدم و اندوهم بر من آشکار شد

کِسَرْ ظَهری سَهَمْ هَجْـرَکْ
تیر هجرت کمرم را شکست

نِفَدْ صَبری بَعَدْ عُمـرَکْ
بعد از شهادتت صبرم به پایان رسید

اُوَصّیکُمْ عَلَی الرّایِه اُوَصّیکُمْ
سفارش این پرچم را به شما می‌کنم

هَـله بیکُم یا زُوّاری هَلِه بیکُم
خوش آمدید ای زائران من، خوش آمدید

یَا مَنْ گاصِدْ إلَیَّ و دَمْـعِه تِجْـریـهْ
ای که با چشمان اشکبار قصد زیارت مرا کرده‌اید

اَعرُفْ حاجِتَکْ مو داعی تِحْـچیـهِ
حاجت‌تان را می‌دانم، نیازی به گفتن نیست

وَ حَـگ نَحـْـرِ الرِّضیع اِلـحاجِه اَگضیهِ
قسم به گلوی شیرخواره، حاجت‌تان را برآورده می‌کنم

یَا زائرْ عاهَدِتْ کِلْ عِلّه اَشْـفیهِ
زائران من، عهده کرده‌ام که هر بیماری را شفا دهم

اَخو زینب فَرَحْ بیکُمْ
برادر زینب به خاطرتان شاد شد

هَله وْ مَرحَبْ یُنادیکُم
خوش آمدید صدایتان می‌زند

یُحَیّیـکُم اَبو الغیـره یْحَیّیـکُم
مرد غیرتمند به شما درود می‌گوید

هَله بیکُم یا زُوّاری هَلِه بیکُم
خوش آمدید ای زائرانِ من، خوش آمدید

زینبْ مَنْ تُشاهِدکُم تِزورونی
زینب هنگامی که شما را می‌بیند که زیارتم می‌کنید، می‌گوید:

تُنادیکُم لِوَنْ بِالطَّفّ تحضُرونی!
کاش در جنگ حاضر می‌شدید

ما اَمْـشی یِسْره وْ لا یَسلِبونی
که مرا به اسیری نمی‌بردند و مرا غارت نمی‌کردند

و لا بسیاطهم غَدَر یْضرِبونی
با تازیانه‌های خیانت نمی‌زدند

تُنادینی: أنَا الجیره وْ صَد عَنّی أبو الغیره
صدایم می‌زند که من در بندم و سرور غیرتمندان از دستم رفت

اَبَچّیکُم عَلی مْصابه اَبَچّیکُم
شما را بر این مصیبت می‌گریانم

هَله بیکُم یا زُوّاری هَلِه بیکُم
خوش آمدید ای زائران من،‌خوش آمدید.

برای دانلود کلیپ ملاباسم کربلایی با زیرنویس فارسی اینجا کلیک کنید



برچسب‌ها: اربعین , شهید حسن انتظاری , شهید مدافع حرم ,
شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
نویسنده خادم الشهدا در چهارشنبه, ۱۱ اسفند ۱۳۹۵، ۰۸:۱۰ ب.ظ | ۰

شهادت مظلومانه همسر اولین امام شیعه، بی بی دو عالم، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها تسلیت باد



برچسب‌ها: شهادت , شهید حسن انتظاری , شهید مدافع حرم ,
حواسم به همه ی آرمان هایت هست (شهید رضا دامرودی)
نویسنده خادم الشهدا در شنبه, ۲۰ آذر ۱۳۹۵، ۱۲:۴۶ ق.ظ | ۰

 

متن زیر دل نوشته ی همسر شهید مدافع حرم به همسرشه.

خیلی خیلی زیباست .حتما بخونید :

بسم رب الشهدا والصدیقین
دل نوشته ای تقدیم به همسر سبکبالم
غروب بی تو بودن را در حالی بر روی کاغذ می آورم که این قلم توانایی روزهای تنهایی ام را ندارد .
رضای عزیزم سلام :
با بندبند انگشتانم شمارش کرده ام، 84 روز است که از سفر عشق باز گشتی نداشته ای. 
در روز های نبودنت انتظار بازگشت را با انگشتانم شمارش می کردم. اما افسوس که نیامدی و مرا مات و مبهوت تا ابد در انتظارت گذاشتی. 
هر بار که به نبودنت فکر می کنم اشک از چشمانم سرازیر می شود. 
روزی که خبر پر گشودنت را شنیدم با خود گفتم نه ... می آید ... خودش قول داده بود می آید، رضا روی قولش می ماند، قرار نبود نیمه راه یک‌دیگر را رها کنیم. لحظه به لحظه‌ام پر از تپش های قلبی گذشت که قرار بود در انتظار رسیدنت به شماره بیفتد. 
آمدی نه آن‌چنان که رفته بودی . خوابیده بودی. خوابی آرام و ابدی و
 بخواب! آرام بخواب! هوا این‌جا ابری ست. 
زمین جای شما نبود. در چهره ات می توانستم آرامش را ببینم. آرامش این که از  امتحان سر بلند بیرون آمدی. من نیز چون تو خوشحال و راضی هستم که زندگی مان را در راه آرمانت که دفاع از حرم بی بی زینب سلام الله علیها و مولایت حسین و اصحاب او بود صرف کردی . تحمل روز های بی تو خیلی سخت است، اما هنگامی که به هدف و مقصودت می اندیشم خود را دل‌گرمی  می دهم که تو در همان راهی که آرزویش را داشتی گام نهادی. خوشا به تو ای کبوتر سفر کرده ام ... . خداوند را سپاس می گویم که در این مسیر، هرچند کوتاه هم‌سفرت بودم و هدیه ای  برایم گذاشتی «یعنی دخترت نیایش».
وقتی به «نیایش» می رسم ... به آرزو هایی که هیچ وقت نرسیده، به بلندی موهایش که دستانت را کم دارد، به دویدن هایش که به آغوش تو نمی رسد. چه آرزو هایی که برایش نداشتی، چقدر دل تنگ بودی، دل‌تنگ بوسیدنش، دل‌تنگ شنیدن قهقه‌ اش، دل‌تنگ چشمانش، دل‌تنگ این که صدایت می کرد «بابا». چقدر خوشحال بودیم روزی که اولین قدم هایش را بر می‌داشت. نگران نباش. می دانم روزی خواهد رسید که درک می کند برای چه رفتی، مولایمان حسین علیه السلام کیست؟ خواهرش بی بی زینب سلام الله علیها کیست؟ خانم رقیه که بابایش را شهید کردند کیست ؟ می داند که تو و دوستان شهیدت در این زمان شده اید« قاسم»، شده اید «علی اکبر » و افتخار می کند که بابایش تو هستی. خواهد دانست که بابایش نمرده بلکه شهید شده و شهید یعنی «به خیر گذشت ، نزدیک بود بمیرد» ... . مردن را همه بلدند ، سعادت می خواهد شهید شوی.

 اما رضا جان! به آرمان هایت می رسم، آن جا که بیرون از مرزت رفتی و جنگیدی که نشان دهی هنوز غیرت هست، هنوز باید از ایرانی ترسید، هنوز مردانه‌گی می ترساند خائنین را . من، حواسم به همه آرمان هایت هست، تا جایی که نفس داشته باشم برای تحقق آرمانت تلاش می کنم . این جا کسانی هستند که درک می کنند نباید رهبرمان تنها بماند. فراموش نمی کنم حتی اگر اسم خود را فراموش کنم ... فراموش نمی کنم بغض نهفته در گلوی «سید علی» را که می گفت: 
« جسم ناقصی دارم . اندک آبرویی دارم . که آن را هم شما به ما دادید ». 
فراموش نمی کنم آن توسلات «امام خامنه ای» به «امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف» را . ما آن بی حرمتی ها را در آن عاشورا ، آن دشمن شاد کردن ها را ، آن بغض «سید علی» را، آن شهیدان مظلوم بسیجی را فراموش نمی کنیم. ما فتنه سال 88 را فراموش نمی کنیم. فتنه های دیگر هنوز در راهند، خدا یاری مان کند تا آگاه شویم و مبارزه کنیم.
 رضا جان! خیلی ها بر سر این خاک با تو پیمان می بندند که ادامه دهنده راهت باشند . خیلی ها حتی شده شده یک عهد کوچک را این‌جا با تو می بندد و شاید تغییر کوچکی در زندگی شان ایجاد کند. همین ها باعث دل‌گرمی من است. 
دعا می کنم برای تو، برای خودم، برای همه، کسی چه می داند شاید خدا دست جمعی نگاه‌مان کرد .
مهربان خدای من! می دانم که تا آسمان راهی نیست، ولی تا آسمانی شدن راه بسیار است. این دست های خالی به سوی تو بلند می شود. ما بی سلیقه ایم، طلب آب و نان می کنیم، تو خود می دانی ای خزانه‌دار بخشش ها، بهترین ها را برایمان مقدر فرما و ظهور حجتت را نزدیک بفرما .
او با سپاهی از شهیدان خواهد آمد ... آمین .
قسم به غیرت مردانه علی اصغر               به درد عشق نخوردن چه ارزشی دارد
هزار سر به فدای غباری از خاکم               وطن نباشد اگر  تن چه ارزشی دارد؟ 

 09/10/94
همسر شهید مدافع حرم بی بی زینب سلام الله علیها ، شهید رضا دامرودی

  منبع: مشرق نیوز



برچسب‌ها: جملات تکان دهنده , داستان های عاشقانه , شهید حسن انتظاری , شهید مدافع حرم , همسر شهید ,
سردار شهید حاج عبدالله اسکندری (شهید مدافع حرم)
نویسنده خادم الشهدا در چهارشنبه, ۱۰ آذر ۱۳۹۵، ۰۱:۳۶ ق.ظ | ۱

سردار اسکندری

سردار شهید حاج عبدالله اسکندری هرچند رزمنده‌ای نام‌آور در جنگ تحمیلی بود، اما نام او وقتی سرزبان‌ها افتاد که پیکر مطهرش پس از شهادت به دست گروه تروریستی «اجناد الشام» افتاد و ابوجعفر نامی که از فرماندهان این گروه تروریستی بود سر از تن بی‌جانش جدا کرد و تصاویر آن را در فضای مجازی منتشر ساخت. البته طولی نکشید که وعده خدا محقق شد و با کشته شدن ابوجعفر به دست ارتش سوریه، این بار تصویر لاشه او بود که در معرض دید جهانیان قرار گرفت و دل همه دوستداران شهید را شاد کرد. سردار اسکندری از مدافعان حرم در سوریه و رئیس سابق بنیاد شهید استان فارس بود که در نهایت پس از سال‌ها مبارزه و مجاهدت به آرزوی قلبی‌اش رسید و در دفاع از حرم حضرت زینب کبری سلام الله علیها به شهادت رسید.

فرزند شهید عبدالله اسکندری توضیح می‌دهد: بعد از شهادت پدر پیکر ایشان به ما بازگردانده نشد. اما صحبت‌هایی بود که با مبادله اسیر، یا پرداخت هزینه‌ای بتوانیم پیکر پدر را بازپس بگیریم. اما ما به مادرمان گفتیم که مادر جان به کسانی که می‌خواهند پیکر پدر را بازگردانند، بگویید ما راضی نیستیم که یک ریالی از پول بیت‌المال صرف این گروه خبیث شود. حتی یک اسیر هم نباید آزاد شود. پدر رفته بود تا آنها را به درک واصل کند. ما برای آنچه در راه خدا داده‌ایم، توقعی نداریم و حاضر نیستیم که به ازای پیکر پدرمان ریالی از بیت‌المال هزینه شود. زیرا هر اقدامی کمک به آنها محسوب می‌شود.

آنچه در ادامه مطلب می‌آید حاصل همکلامی ما با اعظم سالاری همسر شهید و علیرضا اسکندری فرزند شهید مدافع حرم است.

سر بریده شدهو برسر نیزه شده ی سردار اسکندری به دست تکفیری ها



برچسب‌ها: خاطرات شهدا , دفاع مقدس , سرباز امام زمان , سردار بزرگ الغدیر شهید حسن انتظاری , شهید حسن انتظاری , شهید مدافع حرم , همسر شهید , همسرداری ,
چند خاطره از شهید مهدی عزیزی (شهید مدافع حرم)
نویسنده خادم الشهدا در يكشنبه, ۳۰ خرداد ۱۳۹۵، ۰۱:۴۴ ق.ظ | ۰

مادر بزرگ که آماده می شد،  صدایش می زد:
مهدی! بریم؟
مهدی خوشحال و خندان دست مهربان مادر بزرگ را می گرفت و با هم راهی مسجد می شدند.
بعد از مدتی مهدی شروع کرد به تمرین تکبیر گفتن و کم کم شد مکبر مسجد.
مادر بزرگ با خوشحالی به پدرو مادر مهدی گفت : آخر و عاقبت این بچه سعادت و خوشبختی است.
سال های پیش مادر بزرگ به رحمت خدا رفت و نبود تا ببیند مهدی با شهادت به سعادت رسید.

بسته های کالا
بعد از شهادتش، از سرکارش چند بسته کالا آوردند و گفتند: اینها برای مهدی است. او همیشه بسته ی کالایش را می برد برای خانواده های نیازمند.
وقتی موتورش را جلوی بیمارستان طرفه به سرقت بردند،ناراحتی اش برای این بود که وسیله ی کمک رسانی و هیئت رفتنش را برده اند.

عکس شهدا
عباس آقا خادم مسجدامام رضاعلیه السلام تعریف می کرد:
یک روز نشسته بودم توی حیاط مسجد. مهدی آمد کنار من نشست . یک دفعه چشمش افتاد به عکس شهدا که بالای دیوارهای مسجد نصب شده بود.
روبه من کرد و با حسرت گفت: یعنی می شه یک روز هم عکس ما را بزنند آن بالا پیش شهدا؟
گفتم: آنها برای زمان خوشان بودند. تو باید بروی زمان خودت را پیدا کنی.
حال عباس آقا داشت دنبال عکس مهدی می گشت تا بزند آن بالا پیش شهدا.
آخرین پیامک مهدی
مهدی قبل از رفتن به سوریه، آخرین پیامکش را برای یکی از دایی هایش فرستاد:
دایی ! من رفتم. دستمال اشکهام را با کمی تربت کربلا گذاشته ام لای قرآن روی طاقچه. اگه یه وقت طوری شد، آنها بگذارید کنارم.

وصیت تلفنی
پنجشنبه دهم مرداد ماه بود که زنگ زد به برادرش و گفت سال خمسی ام رسیده. یه ماشین دربست بگیر و برو قم خمس من رو بده و برگرد.



برچسب‌ها: شهید , شهید حسن انتظاری , شهید مدافع حرم , شهید مهدی عزیزی ,
کلنا عباسک یا زینب سلام الله علیها
نویسنده خادم الشهدا در چهارشنبه, ۱۵ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۱:۵۰ ق.ظ | ۱

صبر ماهم سر اومده، دیگه شبیه صبر تو
مرده باشیم بخوان بیان، برای نبش قبر تو

نحن عباسک یا زینب سلام الله علیها

حتی اگه شیعه بخواد، با دنیا روبه رو بشه
نمیگذاریم یک وجب از، خاک تو زیر و رو بشه

نحن عباسک یا زینب سلام الله علیها

به دنیا ما نشون میدیم، دلاوری یا غیرتُ
به زودی زود میکنیم، ریشه ی وهابیتُ

نحن عباسک یا زینب سلام الله علیها

یه کاری میکنیم دیگه، زندگیشون عذاب بشه
جون میدیمُ نمیزاریم، ضریح تو خراب بشه

نحن عباسک یا زینب سلام الله علیها

دنیا زیر پامونه تا، دست خدا رو سر ماست
غم نداریم تا وقتی که، خامنه ای رهبر ماست

نحن عباسک یا زینب سلام الله علیها

مدافعان حرمُ، فداییان رهبریم
از چی مارو میترسونین، ما ذوالفقار حیدریم

نحن عباسک یا زینب سلام الله علیها

شکر خدا کشور ما، بیمه ی خون شهداست
صلح امام حسن علیه السلام گذشت، وقت قیام کربلاست

وقتشه که بدونین ای، وهابیای سلفی
شیعه که جا خود داره، تو با ابالفضل طرفی

نحن عباسک یا زینب سلام الله علیها

شب شهادتی بگو، به دشمنا وُ بقیه
زیباترین اسم جهان، اسم علی النقیه

نحن عباسک یا زینب سلام الله علیها

 مدافع حرم حضرت عباس

عکس زیر شهید "محمد ابو علی" خادم افغانی حرم حضرت زینب سلام الله علیها را نشان می ‌دهد که در پی حمله خمپاره‌ای تروریست‌های تکفیری به حرم مطهر، به شهادت رسید.

وی عمرش را به خدمت به آستان ملائک ‌پاسبان عقیله بنی‌هاشم گذراند و پس از آغاز درگیری‌ها و تشدید حملات به حرم حضرت زینب سلام الله علیها هم به‌ رغم توصیه فرماندهان گردان حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام که مسؤولیت حمایت و حراست از حرم شریف را دارند، حاضر به ترک خدمت نشد و گفت اگر کار با سلاح را هم ندانم دست‌ کم با پوست و گوشتم می‌ توانم از حرم بانو دفاع کنم.

محمد ابو علی ، مدتی پیش در حمله خمپاره‌ای به چند متری حرم مطهر، مورد اصابت ترکش‌های خمپاره قرار گرفت و در کنار سرورش، به فیض شهادت نائل آمد.



برچسب‌ها: حضرت زینب , خادم حضرت زینب , شهید مدافع حرم , محمد ابو علی , کلنا عباسک یا زینب ,
به فرزندانم بگو که عاشق سیدعلی بودم (شهید مدافع حرم- محرم علی پور)
نویسنده خادم الشهدا در چهارشنبه, ۳۰ دی ۱۳۹۴، ۰۱:۲۱ ق.ظ | ۱
عقیق: «محرم علی‌پور»، متولد به سال 1354 در روستای «قراجه محمد» (از توابع «مرند») روز 7 اردیبهشت ماه 1393شمسی،  در نبرد با «پیروان اسلامِ آمریکایی» و «مزدوران وهابی سعودی»، برای دفاع از حرمِ «بانوی مقاومت» حضرت «زینب کبری(سلام الله علیها)» خلعت شهادت پوشید. آن چه خواهید خواند، متن وصیت نامه ی آن عزیز است:

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام و صلوات بر محمد و آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم و روح پرفتوح حضرت امام(ره) و با درود بر امام خامنه‌ای
خدمت همسر عزیز و شیرزن خودم سلام. می دانم که از روزی که با من پیوند ازدواج بستی، جز زحمت و تلاش بی وقفه برای شما هیچ نکرده‌ام. می دانم قصور زیادی دارم، آن طور که شما بودید، من نبودم. اگر همیشه با شجاعت و افتخار، آماده هرگونه ماموریت بوده ‌ام، تنها به همت شما و مسئولیت پذیری شما بوده است. اگر عمری باقی بود، از خداوند می خواهم توفیق جبران محبت های شما را به بنده عطا فرماید و اگر خدا خواست و شهادت نصیب بنده حقیر شد، طلب حلالیت دارم.
بعد از بنده، هرگز از خط ولایت خارج نشوید، بسیار مواظب باشید که فتنه گران گاه به نام ولایت در پی خواهند بود تا شما را در مقابل ولایت قرار دهند. هرگز فکر نکنید که نسبت به سایر مردم، حق بیشتری نسبت به انقلاب دارید، هر چه بوده وظیفه بوده است.

 

به فرزندانم بگو که عاشق سیدعلی بودم . بگو که اگر شادی روح بابا را می طلبند، سرباز ولایت سید‌علی باشید، صحبت های حضرت آقا را خوب بشنوید و به جان دل بگیرید که چراغ هدایت شما خواهد بود.

اما فرزندم میثم عزیز و یاسر جان! دعا می کنم که شهید راه ولایت باشید، در طلب علم کوشا باشید، تا می توانید به دنبال علم باشید. مواظب باشید که بدون بصیرت عملتان راه به جایی نخواهد برد. مواظب عملیات روانی دشمن باشید. شما هیچ حقی بر گردن ملت ندارید، مگر وظیفه خدمت به مردم. همیشه از خود سوال کنید که برای کشور و مردم چه کرده اید.
میثم جان بابا و یاسر عزیزبابا، یار و یاور هم باشید. هر کجا که باشید می توانید سرباز ولایت باشید. در هر شغلی که باشید و دوست داشته باشید. با ولایت بودن، با دوستی دنیا در یک جا نمی گنجد، پس اگر مال دنیا هم داشتید، نگذارید محبت مال دنیا  شما را از ولایت جدا کند . تا می توانید به مردم خدمت کنید. هرگز در مسایل اجتماعی خود بی تفاوت نباشید.

 

آخرین وصیت بنده به شما این است: احترام مادر خود را داشته باشید که حق بسیار بر گردن بنده و شما دارند. ایشان را روی تخم چشم خود جای دهید که هر چه کنید کم است.
از مادرم سکینه (خاله ام)، حاجی و پدرم حلالیت بخواهید و سلام مرا به آن ها برسانید.
از تمام برادران و خواهرانم و هر کس که با بنده ارتباط داشته، حلالیت بخواهید. اگر به کسی قرضی داشتم بپردازید و اگر از کسی طلبی داشتم، در طلب یا بخشش آن مختارید.
اگر مفقودالاثر شدم، هرگز به خاطر جسم گناهکار، خاطرِ آقا را پریشان نکنید که خاطر حضرت آقا، از همه برایم عزیز‌تر است.
در خاتمه از تمام دوستان حلالیت می طلبم.
 خداوند بر عمر با عزت امام خامنه ای بیفزاید



برچسب‌ها: اجتماعی , سیاسی , شهید مدافع حرم , محرم علی‌پور , وصیت نامه شهدا , وصیت نامه شهید علی پور , وصیت نامه مدافعان حرم ,
آخرین خواسته شهید همدانی از همسرش چه بود؟/ ذکری که آرامش بخش خانواده شهید شد
نویسنده خادم الشهدا در يكشنبه, ۱۰ آبان ۱۳۹۴، ۰۱:۴۲ ق.ظ | ۱

به گزارش یزد رسا، صبح امروز مراسم بزرگداشت سردار شهید حاج حسین همدانی با حضور خانواده این شهید والا مقام  و جمع کثیری از مردم و مسئولان دارالعبده  در مسجد روضه محمدیه یزد برگزار شد.

خبرنگار یزد بانو در حاشیه این مراسم به گفتکو با همسر سردار شهید حسین همدانی نشست که متن این گفتگو را در ادامه می خوانید.

ضمن تسلیت و تبریک به شما لطفا از ویژگی‌های شهید سرلشکر همدانی بفرمایید.
ایشان همیشه باوضو و اهل نماز شب بودند و کارها را با اخلاص و  برای رضای خداوند انجام می دادند.

یتیم نوازی، کمک به مستضعفان، حق طلب بودن و کمک به زیردستان را را از جمله ویژگی‌های شهید همدانی بود. ایشان بسیار خانواد  دوست بودند، به جوانان بسیار اهمیت می‌دادند، مطیع رهبر و عاشق خانواده شهدا بودند.


از حال و هوای خانواده و خود ایشان موقع رفتن به سوریه بگویید.
ایشان سه سالی بود که  به سوریه  می‌رفتند، بعد از 12روز که به خاطر مأموریت در سوریه بودند، دو روزی بود که در تهران بودند. روز دوشنبه بود که باید می‌رفتند و ساعت 6 عصر پرواز داشتند، آن روز با مقام معظم رهبری ملاقاتی داشتند و ساعت یک بعدازظهر بود که به منزل آمدند.

سردار همدانی در خانه خیلی کمک حال من بودند. زمانی که به منزل آمدند دلیل زود آمدنشان رو پرسیدم که گفتند یک سری کار دارم که باید انجام دهم، بعد از اینکه ناهار را خوردند به ایشان گفتم که برای استراحت بروند، با اینکه فکر می‌کردم که برای استراحت به اتاق رفتند، یکی از خانم هایی که در کارهای خانه به من کمک می کرد به من گفت که حاج آقا در حیاط مشغول تمیز کردن فریزر هستند.

فریزر ما از نوع قدیمی هاست، به ایشون گفتم که دارید چی کار می کنید، گفتند که حالا که دارم میرم بذارید فریز را تمیز کنم و برم. دو تا پنکه و قابلمه آب جوش هم گذاشته بود، سریع برفک  فریزر را تمیز و خشک کرد و بعد آشپرخانه رو مرتب کرد.

دخترم چایی برای باباش روی میز گذاشت، ایشون می خواست چایی رو با سوهان بخوره که دخترم بهش گفت بابا شما بیماری قند دارید چایی رو با سوهان نخورید.

من و دو تا دخترام نشسته بودیم یه نگاهی به ما کرد و گفت: دیگه قند رو ولش کنید، من این دفعه که برم قطعا شهید میشم.

دخترهام خیلی به باباشون وابسته هستند از این حرف خیلی ناراحت شدند و گریه کردند. من بهشون گفتم که مامان گریه نکنید، باباتون از اول تو جنگ بوده و خدا تا حالا حفظش کرده از این به بعد هم حفظش می کنه.

یک لحظه چیزی به ذهنم خطور کرد، به ایشون گفتم حاج آقا اگه شهید شدید من رو هم شفاعت می کنید؛ گفت: بله.

یک نگاهی به ایشون کردم و با شوخی و مزاح گفتم: حاج آقا اگر شهید بشید جنازه شما را همدان نمی برما! تو رو خدا اگه این رو ازم بخواید برام زحمت درست می‌کنید!

ایشون گفتند: نه قطعا باید ببرید همدان، وصیت من هم همین هست.

اینقدر اون روز چهره شون نورانی بود که اصلا جرأت نمی کردم تو صورتشون نگاه کنم.

می دونستم اگه بره قطعا برنمی گرده. از اول جنگ تو جبهه بود هیچ موقع تا حالا با این چهره نورانی ندیده بودمش.

چون ساعت شش عصر هم پرواز داشتند، ساکشون رو آماده کردم.

یک اتاق مخصوص داشت، کتابخانه و جانماز و وسایلش هم اونجا بود.

وقتی که  داخل اتاقش شدم، دیدم که وسایلش رو به هم زده، سجاده و عباش رو جمع کرده بود، جای کتاباش رو تغییر داده بود، میز تحریرشون جای محلی که همیشه نماز می خوند گذاشته بود. اصلا وارد اتاق می شدیم متوجه نمی شدیم که این همون اتاق حاج آقاست.

لباس اضافه هایی که تو ساک براش گذاشته بودم رو از تو ساک بیرون گذاشته بود.

گفتم این لباس ها رو که لازم داری. گفت: نه من زود بر می گردم. اصرار کردم ولی گفت که نه لازم ندارم زود برمی گردم. دو تا انگشتر عقیق هم داشت آن را هم درآورد داخل کشوی میز گذاشت.

وقت رفتن چند بار رفت داخل خونه و برگشت تو حیاط .

گفتم چیزی شده، چیزی نگفت.

از زیر قرآن ردش کردم.

اهل پیامک و اینجور چیزها نبود. بعد از چند روز یک پیام خداحافظی به من داد.

زمانی که خبر شهادت سردار همدانی رو به شما دادند، چه حسی داشتید؟
وقتی خبر شهادت را به ما دادند، تهران نبودیم، ساری بودیم. تقریبا ساعت 12 و نیم شب بود . اول باور نکردم چون هر موقع حاج آقا جبهه می‌رفتند. می گفتند که اسیر شده، مجروح شده و یا شهید شده. گفتم بازم حاج آقا رفت جبهه و این حرف ها پیش اومده.

بعد از اینکه سه بار تلفن زدن، انگار یک حسی بهم گفت که حتما یک خبری هست. تماس گرفتیم و سوال کردیم که گفتند : سردار همدانی مجروح شده  و تو کماست.

آن شب بچه ها خیلی بی قراری کردن. به بچه ها گفتم با چهره نوارنی که روز رفتن از باباتون دیدم قطعا شهید شده. نباید بی قراری کنید.

خودم هم خیلی ناراحت بود و یک لحظه به خانم حضرت زینب سلام الله علیها فکر کردم و گفتم «امان از دل زینب» این تنها ذکری بود به من آرامش می داد.

به یاد غم های حضرت زینب افتادم. با خودم می گفتم یا خانم زینب سلام الله علیها ما یک نفر ر از دست دادیم اینقدر بی قراریم شما در کربلا چی کشیدید.

شهید همدانی اون روز برای رفتن پرواز می کرد، نباید برای کسی که اینقدر عاشقانه می‌خواد به محبوبش برسه اینقدر ناراحت بود.

از فراقش خیلی ناراحتیم ولی از طرف دیگه خوشحالیم که به هدفی که می‌خواست رسید.

از حضور مقام معظم رهبری در منزل شهید بفرمایید.
حضرت آقا قدم بر چشم ما گذاشتند و با حضور در منزل شهید با تک تک بچه ها صحبت کردند.

با توجه به عشقی که سردار همدانی به ولایت داشتند، دیدن چهره مقام معظم رهبری ما را آرام کرد و صبر ما را بر این مصیبت بیشتر کرد.



برچسب‌ها: حرم حضرت زینب , حسین همدانی , شهید مدافع حرم , شهید همدانی , وداع شهید همدانی با خانواده , وصیت شهید همدانی ,
لینک دوستان ما
آخرین مطالب وبگاه
پیوندهای روزانه
طراح قالب
شهدای کازرون