حسن روحیات عجیبی داشت علاقه ی عجیبی به سید الشهدا علیه السلام داشت. محرم هر سال در هر منطقه ای بود ، سفارش می داد از یزد کتیبه بیاورند. دور تا دور سنگر را کتیبه می زد. تال ( سینی های کوچکی که در مراسم ها برای پذیرایی چای استفاده می کنند) و استکان نعلبکی می آورد. پرچم می زد، فضا را مثل حسینیه ها و مساجد می کرد.
می گفتیم: حسن آخه تو چه اصراری داری کتیبه بیاوری و پرچم عزاداری بزنی! این جا همه عاشق سید الشهدا علیه السلام هستند.
می گفت : نه، سنت های محرم باید حفظ شوند.
چند جعبه مهمات روی هم می گذاشت، پتویی روی آن می انداخت و منبر درست می کرد. به روحانیون مستقر در منطقه ( چون در تمامی مناطق روحانیون همراه دیگر برادران حضوری فعال داشتند) می گفت: منبر بروید
به بچه ها هم سفارش می کرد از واحد های مختلفی چون ، اطلاعات، تدارکات، طرح و برنامه ریزی و ... هیئت سینه زنی درست کنند و موقع روضه خوانی وارد سنگر شوند. بچه ها هم چون دوستش داشتند و می دانستند با خلوص نیت این کار ها را انجام می دهد از هر واحد ، چند نفر ده ، پنج ، یا بیست نفر هر چند نفری که بودند به صورت هیئت سینه زنی وارد می شدند و نوحه خوانی می کردند و حسن عجیب برای سید الشهدا می گریست. من ندیدم برای کسی یا چیز دیگری بدین صورت گریه کند. زار زار گریه می کرد.