درباره وبگاه
تمامی مطالب این وبلاگ مورد تایید همسر شهید حسن انتظاری می باشد. خرسندیم که ایشان با نظرات و راهنمایی های خوب خود ما را همراهی می کنند. ***************** این وبلاگ هر 5 روز یک بار به روز رسانی می شود. ***************** در صورتی که تمایل دارید با ما همکاری داشته باشید می توانید از طریق ایمیل زیر با ما ارتباط برقرار کنید. hasanentezari93@gmail.com ***************** خودتان را مجهز کنید، مسلح به سلاح معرفت و استدلال کنید، بعد به این کانونهاى فرهنگى-هنرى بروید و پذیراى جوانها باشید. با روى خوش هم پذیرا باشید؛ با سماحت، با مدارا. مدارا کنید. ممکن است ظاهر زنندهاى داشته باشند. بعضى از همینهائى که در استقبالِ امروز بودند و شما الان در این تریبون از آنها تعریف کردید، خانمهائى بودند که در عرف معمولى به آنها میگویند «خانم بدحجاب»؛ اشک هم از چشمش دارد میریزد. حالا چه کار کنیم؟ ردش کنید؟ مصلحت است؟ حق است؟ نه، دل، متعلق به این جبهه است؛ جان، دلباختهى به این اهداف و آرمانهاست. او یک نقصى دارد. مگر من نقص ندارم؟ نقص او ظاهر است، نقصهاى این حقیر باطن است؛ نمىبینند گفتا شیخا هر آنچه گوئى هستم آیا تو چنان که مینمائى هستى؟ ما هم یک نقص داریم، او هم یک نقص دارد با این نگاه و با این روحیه برخورد کنید. البته انسان نهى از منکر هم میکند؛ نهى از منکر با زبان خوش، نه با ایجاد نفرت. بنابراین با قشر دانشجو ارتباط پیدا کنید. ***بخشی از سخنان رهبر معظم انقلاب، آیت الله خامنه ای*** موضوعات
زندگی نامه شهید حسن انتظاری (۷) شهید حسن انتظاری (۴۵) وصیت نامه شهید حسن انتظاری (۳) شهادت در راه خدا (۱۰) کمک برای برپایی روضه (۱) 110 گناه روزمره (۲۰) احادیث در مورد شهید و شهادت (۷) آیات قرآن در مورد شهادت و شهید (۳) شهید احمد علی نیری (۳) فواید صلوات (۲) نامه قاسم سلیمانی به معصومه آباد (۱) مرحومه فهیمه بابائیانپور (۱) شهید صادق زاده (۱) آمنه وهاب زاده (۱) شهید رضا میرزائی (۱) داستان های جالب (۶۸) توهین به پیامبر اسلام (۱) حاج کاظم میر حسینی (۲) شهید عزالدین (۱) شهید محمد معماریان (۱) ختم زیارت عاشورا (۲) تکاور شهید ابوالفضل عباسی (۱) شهید علی کمیلی فر (۱) جنگ نرم (۲) بیانات رهبری (۹) معصومه اباد (۱) شهید سید مرتضی دادگر (۱) مادر شهیدان فاطمی و رهبری (۱) زندگی امام خامنه ای (۱) حدیث و سخن بزرگان (۱۳) مناسبت های تقویم (۴۸) شهید احمدی روشن (۱) ازدواج (۷) شهید ناصرالدین باغانی (۱) جملات تکان دهنده (۲۹) شهید حجت الله نعیمی (۱) شهید عباس بابایی (۲) شهید آیت الله سید محمدرضا سعیدی (۲) شهید مرحمت بالازاده (۱) شهید همدانی (۱) قاری شهید محسن حاجی حسنی (۱) شهدای مدافع حرم (۶) میثم مطیعی (۱) متفرقه (۳۱) آیت الله بهجت (۲) شهید حسن باقری (غلامحسین افشردی) (۱) بقیه ی شهدای عزیز (۲۴) آیت الله مجتهدی تهرانی (۲) حاج حسن تهرانی مقدم (۱) آرشیو مطالب
»
مرداد ۱۳۹۷
» ارديبهشت ۱۳۹۷ » اسفند ۱۳۹۶ » بهمن ۱۳۹۶ » دی ۱۳۹۶ » آبان ۱۳۹۶ » مهر ۱۳۹۶ » شهریور ۱۳۹۶ » مرداد ۱۳۹۶ » تیر ۱۳۹۶ » خرداد ۱۳۹۶ » ارديبهشت ۱۳۹۶ » فروردين ۱۳۹۶ » اسفند ۱۳۹۵ » بهمن ۱۳۹۵ » دی ۱۳۹۵ » آذر ۱۳۹۵ » آبان ۱۳۹۵ » مهر ۱۳۹۵ » شهریور ۱۳۹۵ » مرداد ۱۳۹۵ » تیر ۱۳۹۵ » خرداد ۱۳۹۵ » ارديبهشت ۱۳۹۵ » فروردين ۱۳۹۵ » اسفند ۱۳۹۴ » بهمن ۱۳۹۴ » دی ۱۳۹۴ » آذر ۱۳۹۴ » آبان ۱۳۹۴ » مهر ۱۳۹۴ » شهریور ۱۳۹۴ » مرداد ۱۳۹۴ » تیر ۱۳۹۴ » خرداد ۱۳۹۴ » ارديبهشت ۱۳۹۴ » فروردين ۱۳۹۴ » اسفند ۱۳۹۳ » بهمن ۱۳۹۳ » دی ۱۳۹۳ » آذر ۱۳۹۳ » آبان ۱۳۹۳ » مهر ۱۳۹۳ » شهریور ۱۳۹۳ » مرداد ۱۳۹۳ » تیر ۱۳۹۳ |
نویسنده خادم الشهدا در چهارشنبه, ۱۷ تیر ۱۳۹۴، ۰۳:۰۰ ب.ظ
| ۹
نام: حسن انتظاری نام پدر: غلامحسین تاریخ تولد: 26/1/1341 محل تولد: محله گنبد سبز یزد تاریخ شهادت: 22/12/1363 عملیات مرتبط: عملیات غرور آفرین بدر محل شهادت: شرق دجله نحوه شهادت: اصابت ترکش توپ به سر آخرین مسئولیت: فرمانده گردان امام علی علیه السلام تیپ 18 الغدیر محل خاکسپاری: گلزار شهدا، خلد برین یزد برای مشاهده ی زندگی نامه شهید انتظاری به طور کامل در قسمت بالای وبلاگ بر روی گزینه ی "درباره ی شهید حسن انتظاری" کلیک کنید. همچنین از قسمت موضوعات وبلاگ می توانید به مطالب وبلاگ به صورت موضوعی دسترسی پیدا کنید. ما همواره منتظر نظرات خوب شما هستیم. برای گذاشتن نظر در وبلاگ بر روی عنوان مطلب موردنظر کلیک کنید و در پایین صفحه ی جدیدی که باز می شود نظر خود را نوشته و برای ما ارسال کنید. برچسبها: زندگی نامه شهدا , سردار بزرگ الغدیر شهید حسن انتظاری , شهید حسن انتظاری , صلوات , نویسنده خادم الشهدا در جمعه, ۱۹ مرداد ۱۳۹۷، ۰۶:۴۰ ق.ظ
| ۱
نویسنده خادم الشهدا در يكشنبه, ۷ مرداد ۱۳۹۷، ۱۰:۲۰ ق.ظ
| ۰
سرکار خانم مرضیه اعیان ( همسر شهید حسن انتظاری) پس از تحمل درد و رنج بسیار دار فانی را وداع گفت..... به خانواده ایشان و تمامی دوستان این بزرگوار تسلیت عرض می کنم...
نویسنده خادم الشهدا در چهارشنبه, ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۱۰:۱۰ ق.ظ
| ۰
به گزارش خبرنگار حوزه قرآن و عترت گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛ نرجس خاتون مادر امام عصر (عج) یکى از ملکههاى وجاهت و زیبایى است که از نسل حواریون عیسى بن مریم بوده است. قدرت الهى آن بانوى مکرمه را براى همسرى حضرت عسکرى (علیه السلام) از روم به سامرا فرستاده تا گوهر تابناک وجود مهدویت در آن رحم پاک پرورش یابد. نرجس خاتون که نام دیگر او ملیکا بود، نوه قیصر روم و از خاندان شمعون، وصى بلا فصل حضرت مسیح است. خلاصه سرگذشت ایشان از زبان خودشان بدین شرح است: بشر بن سلیمان برده فروش، از فرزندان ابو ایوب انصارى و از شیعیان با اخلاص حضرت امام هادى (ع) و امام حسن عسکرى (ع) بود و در سامره افتخار همسایگى حضرت عسکرى (ع) را داشت. او گفت که روزى کافور (یکى از خدمتگزاران امام هادى (ع)) به خانه ام آمد و گفت: امام با شما کار دارد، وقتى من به خدمت حضرت (ع) رسیدم، چنین فرمود: اى بشر تو از اولاد انصار هستى که در زمان ورود حضرت رسول اکرم (ع) به یارى آن جناب به پا خاستند و دوستى شما نسبت به ما اهل بیت مسلم است، بنابراین به شما اطمینان زیادى دارم و مى خواهم به تو افتخارى بدهم. رازى را با تو در میان مى گذارم که نزدت محفوظ بماند. سپس نامه پاکیزه اى به خط و زبان رومى مرقوم فرموده و سر آن نامه را با خاتم مبارکش مهر کرد و کیسه زردى که در آن ۲۲۵ اشرفى بود، بیرون آورد و فرمود: این کیسه را بگیر و به بغداد برو و صبح فلان روز سر پل فرات مىروى، در این حال کشتى مى آید، در آن اسیران زیادى خواهى دید که بیشتر آنان مشتریان فرستادگان اشراف بنى عباس خواهند بود و کمى از جوانان عرب هستند.
در چنین وقتى متوجه شخصى به نام عمر بن زید برده فروش باش که کنیزى با چنین وصفى خواهى دید که خود را از دسترس مشتریان حفظ مى کند. در این حال صداى نالهاى به زبان رومى از پس پرده رقیق و نازکى خواهى شنید که بر هتک احترام خود مىنالد. بشر بن سلیمان گوید: من به فرموده حضرت امام على النقى (ع) عمل کردم و به همانجا رفتم و آنچه امام فرموده بود، دیدم و نامه را به آن کنیزک دادم. چون نگاه وى به نامه حضرت افتاد به شدت گریه کرد و نگاه (به عمر بن زید) کرد و گفت: مرا به صاحب این نامه بفروش و قسم یاد نمود که در غیر این صورت خودم را هلاک خواهم کرد. من در تعیین قیمت با فروشنده گفتگوى زیادى کردم تا به همان مبلغى که امام (ع) داده بود، راضى شد. من هم پول را تسلیم کردم و با کنیزک که خندان و شادان بود، به محلى که قبلا در بغداد تهیه کرده بودم، در آمدیم. پس از ورود، دیدم نامه را با کمال بى قرارى از جیب خود درآورد و بوسید و روى دیدگان و مژگان خود نهاد و بر بدن و صورت خود مالید. گفتم: خیلى شگفت است که شما نامه اى را مى بوسى که نویسنده آن را نمى شناسى. گفت: آنچه مى گویم بشنو، تا علت آن را دریابى: من ملکه دختر یشوعا، پسر قیصر روم هستم. مادرم از فرزندان حواریون است و از نظر نسب، نسبت به حضرت عیسى دارم. بگذار داستان عجیب خودم را برایت نقل کنم. جد من قیصر میخواست مرا در سن سیزده سالگى براى برادرزاده اش تزویج کند. سیصد نفر از رهبانان و نصارى از دودمان حواریون عیسى بن مریم (ع) و هفتصد نفر از رجال و اشراف و چهار هزار نفر از امرا و فرماندهان و سران لشکر و بزرگان مملکت را جمع نمود. آنگاه تختى آراسته به انواع جواهرات را روى چهل پایه نصب کرد، وقتى که پسر برادرش را روى آن نشانید صلیبها را بیرون آورد و اسقفها پیش روى او قرار گرفتند و انجیلها را گشودند، ناگهان صلیبها از بلندى روى زمین ریخت و پایه هاى تخت درهم شکست. پسرعمویم با حالت بیهوشى از بالاى تخت بر روى زمین درافتاده و رنگ صورت اسقفها دگرگون گشت و به شدت لرزید. بزرگ اسقفها، چون چنین دید، به جدم گفت: پادشاها! ما را از مشاهدى این اوضاع منحوس که علامت بزرگى مربوط به زوال دین مسیح ومذهب پادشاهى است، معاف بدار. جدم در حالى که اوضاع را به فال بد گرفت، به اسقفها دستور داد تا پایه هاى تخت را استوار کنند و دوباره صلیبها را برافرازند و گفت: پسر بدبخت برادرم را بیاورید تا هر طور هست این دختر را به وى تزویج نمایم تا شاید که این وصلت مبارک، نحوست آن از بین برود. وقتى که دستور ثانوى او را عمل کردند، هر چه که در دفعه اول دیده بودند تجدید شد. مردم پراکنده گشتند و جدم با حالت اندوه به حرمسرا رفت و پردهها بیفتاد. همان شب در عالم خواب دیدم مثل اینکه حضرت عیسى و شمعون وصى او و گروهى از حواریون در قصر جدم قیصر اجتماع کرده اند و در جاى تخت منبرى که نور از آن مىدرخشید، قرار داد. طولى نکشید که محمد (ص) پیغمبر خاتم و داماد و جانشین او و جمعى از فرزندان او وارد قصر شدند. حضرت عیسى به استقبال شتافت و با حضرت محمد (ص) معانقه کرد و حضرت فرمود: یا روح الله! من به خواستگارى دختر وصى شما شمعون براى فرزندم آمده ام و در این هنگام اشاره به امام حسن عسکرى (ع) نمود. حضرت عیسى نگاهى به شمعون کرده و گفت: شرافت به سوى تو روى آورده است، با این وصلت با میمنت موافقت کن، او هم گفت: موافقم. آنگاه دید که حضرت محمد (ص) بالاى منبر رفت و خطبه اى بیان فرمود و مرا براى فرزندش تزویج کرد. سپس حضرت عیسى و حواریون را گواه گرفت، وقتى که از خواب بیدار شدم از ترس جان خود، خواب را براى پدرم و جدم نقل نکردم و پیوسته آن را در صندوقچه قلبم نهفته و پوشیده مى داشتم. از آن شب به بعد قلبم از فرط محبت به امام عسکرى (ع) موج مى زند تا جایى که از خوراک بازماندم و کم کم رنجور و لاغر شدم و به شدت بیمار گشتم. جدم تمام پزشکان را احضار کرد و همه از مداواى من عاجز گردیدند. وقتى از مداوا مایوس شدند جدم گفت: اى نور دیده! شما هر خواهشى دارى به من بگو تا حاجتت را برآورم. گفتم: پدر جان! اگر در به روى اسیران مسلمین بگشایى و قید و بند از آنان بردارى و از زندان آزاد گردانى امید است که عیسى و مادرش مرا شفا دهند. پدرم درخواست مرا پذیرفت و من نیز به ظاهر اظهار شفا و بهبودى کردم و کمى غذا خوردم. پدرم خیلى خوشحال شد و از آن روز به بعد، نسبت به اسیران مسلمین احترام شدید انجام مى داد. در حدود چهارده شب از این ماجرا گذشت. باز در خواب دیدم که دختر پیغمبر اسلام، حضرت فاطمه (س) به همراهى حضرت مریم و حوریان بهشتى به عیادت من آمدند. حضرت مریم به من توجه کرد و فرمود: این بانوى بانوان جهان و مادر شوهر تو است. من فورى دامن مبارک حضرت زهرا را گرفتم و بسیار گریستم و از این که امام حسن عسکرى (ع) به دیدن من نیامده خدمت حضرت زهرا (س) شکایت کردم. فرمود: او به عیادت تو نخواهد آمد، زیرا تو به خداوند متعال مشرکى و در مذهب نصارا زندگى مى کنى. اگر مى خواهى خداوند و عیسى و مریم از تو خشنود باشند و میل دارى فرزندم به دیدنت بیاید، شهادت به یگانگى خداوند و نبوت پدرم که خاتم الانبیا است بده، من هم حسب الامر حضرت فاطمه (س) آنچه فرموده بود گفتم. حضرت مرا در آغوش گرفت و این باعث بر بهبودى من شد، آنگاه فرمود: اکنون به انتظار فرزندم حضرت امام حسن عسکرى (ع) باش که او را به نزدت خواهم فرستاد. وقتى از خواب بیدار شدم، شوق زیادى در تمام اعماق وجودم راه یافت و مشتاق ملاقات آن حضرت بودم تا اینکه شب بعد امام را در خواب دیدم. در حالى که از گذشته شکوه مى نمودم، گفتم: اى محبوبم، من که خود را در راه محبت تو تلف کردم، فرمود: نیامدن من علتى جز مذهب تو نداشت، ولى حالا که اسلام آورده اى، هر شب به دیدنت مى آیم تا آنکه کم کم وصال واقعى پیش آید، از آن شب تا حال پیوسته در عالم خواب خدمت آن حضرت بودم. بشر بن سلیمان پرسید چگونه در میان اسیران افتادى؟ گفت: در یکى از شبها در عالم خواب حضرت عسکرى (ع) را دیدم فرمود: فلان روز جدت قیصر، لشگرى به جنگ مسلمانان مى فرستد، تو مى توانى به طور ناشناس در لباس خدمتگزاران همراه با عده اى از کنیزان که از فلان راه مى روند به آنها ملحق شوى. من به فرموده حضرت عمل کردم، و پیش قراولان اسلام با خبر شدند و ما را اسیر گرفتند و کار من به اینجا کشید که دیدى. ولى تا به حال به کسى نگفتم که نوه پادشاه روم هستم. تا اینکه پیرمردى که در تقسیم غنایم جنگى سهم او شده بودم، نامم را پرسید، من اظهار نکردم و گفتم: نرجس. گفت: نام کنیزان؟ بشر گفت: چه بسیار جاى تعجب است که تو رومى هستى و زبانت عربى است؟ گفتم: جدم در تربیت من جهدى بلیغ و سعى بسیارى داشت و زنى را که چندین زبان مى دانست، براى من تهیه کرده بود و از صبح و شام نزد من مى آمد و زبان عربى به من مى آموخت، روى همین اصل است که مى توانم عربى حرف بزنم. (بشر) مىگوید: وقتى او را به سامره خدمت امام على النقى (ع) بردم، حضرت از وى پرسید: عزت اسلام و ذلت نصارى و شرف خاندان پیغمبر (ص) را چگونه دیدى؟ گفت: در موردى که شما از من داناترید چه بگویم. فرمود: مى خواهم ده هزار دینار و یا مژده مسرت انگیزى به تو بدهم، کدام یک را انتخاب مىکنى؟ عرض کرد: فرزندى به من بدهید، فرمود: تو را مژده به فرزندى مى دهم که شرق و غرب عالم را مالک مى شود و جهان را پر از عدل و داد خواهد کرد پس از آنکه پر از ظلم و جور شده باشد. عرض کرد: این فرزند از چه شوهرى خواهد بود؟ فرمود: از آن کس که پیغمبر اسلام در فلان شب در فلان ماه و فلان سال رومى تو را براى او خواستگارى نمود، در آن عیسى بن مریم و وصى او تو را به چه کسى تزویج کردند؟ گفت: به فرزند دلبند شما، فرمود: او را مى شناسى؟ عرض کرد: از شبى که به دست حضرت فاطمه (ع) اسلام آوردم، دیگر شبى نبود که او به دیدن من نیامده باشد. آنگاه حضرت امام على النقى (ع) به (کافور) خادم فرمود: خواهرم حکیمه را بگو نزد من بیاید، وقتى که آن بانوى محترم آمد فرمود: خواهرم این همان زنى است که گفته بودم. حکیمه خاتون آن بانو را مدتى در آغوش خود گرفت واز دیدارش شادمان گردید. آنگاه حضرت فرمود: اى عمه او را به خانه خود ببر و فرایض مذهبى و اعمال مستحبه را به وى یاد بده که او همسر فرزندم حسن و مادر قائم آل محمد (ع) است. نویسنده خادم الشهدا در يكشنبه, ۲ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۱۱:۵۸ ق.ظ
| ۰
☀️در یکی از عملیاتها کارگره خورده بود، نزدیک اذان صبح بود و باید کاری میکردیم، اما نمیدانستیم چه کاری بهتره. یکدفعه ابراهیم از سنگر خارج شد! به سمت تپه عراقیها حرکت کرد و بعد روی تخته سنگی به سمت قبله ایستاد! با صدای بلند شروع به گفتن اذان صبح کرد! ما هر چه داد میزدیم که ابراهیم بیا عقب، الان عراقیها تو رو میزنن، فایده نداشت. تقریباً تا آخر اذان را گفت. برچسبها: اسلام , داستان ها آموزنده , داستان های جذاب , داستان های کوتاه آموزنده , شهادت , شهید حسن انتظاری , نویسنده خادم الشهدا در چهارشنبه, ۲۳ اسفند ۱۳۹۶، ۰۶:۰۹ ق.ظ
| ۱
نویسنده خادم الشهدا در دوشنبه, ۳۰ بهمن ۱۳۹۶، ۰۷:۲۳ ق.ظ
| ۱
نویسنده خادم الشهدا در چهارشنبه, ۱۱ بهمن ۱۳۹۶، ۰۷:۲۳ ق.ظ
| ۰
نویسنده خادم الشهدا در پنجشنبه, ۷ دی ۱۳۹۶، ۰۴:۰۸ ق.ظ
| ۰
نویسنده خادم الشهدا در شنبه, ۲۰ آبان ۱۳۹۶، ۰۱:۴۳ ق.ظ
| ۰
هر چقدر نمازی که به تأخیر افتاده، عالی و غلیظ بخونی، باز آخرش میشه مثل قیام مختار، که با اون همه خدمتگزاری، مُهر توّابین بهش خورد!
برچسبها: جملات تکان دهنده , جملات فلسفی کوتاه , جملات مذهبی , سردار بزرگ الغدیر شهید حسن انتظاری , نویسنده خادم الشهدا در چهارشنبه, ۱۷ آبان ۱۳۹۶، ۱۰:۳۲ ب.ظ
| ۰
بِ الشّامِخَةِ وَالاَْرْحامِ الْمُطَهَّرَةِ، برچسبها: شهید حسن انتظاری , نویسنده خادم الشهدا در دوشنبه, ۱۵ آبان ۱۳۹۶، ۰۱:۰۹ ق.ظ
| ۰
نویسنده خادم الشهدا در چهارشنبه, ۱۰ آبان ۱۳۹۶، ۰۱:۲۶ ق.ظ
| ۰
در مورد مداحی که ملاباسم کربلایی برای زائران اربعین خوانده و بسیار زیاد از سیمای ملی و دیگر رسانه های شیعیان جهان پخش میشود. ماجرایش چیست ؟ برچسبها: اربعین , شهید حسن انتظاری , شهید مدافع حرم , نویسنده خادم الشهدا در جمعه, ۵ آبان ۱۳۹۶، ۰۱:۰۳ ق.ظ
| ۰
1- خداوند منان در سوره احزاب آیه 32 می فرماید: «زن در برابر نامحرم نباید با نرمی و به صورت هوس انگیز سخن بگوید.» 2- در سوره نور آیه 31 می فرماید: «زن در هنگام راه رفتن چنان با ادا و اطوار و تحریک آمیز راه نرود که نامحرم را متوجه خودش نماید.» 3- در سوره قصص آیه 25: «خداوند غیور؛ رعایت نمودن وقار و حیاء زن را در هنگام راه رفتن مورد تشویق قرار داده است.» 4- و در سوره زخرف آیا 18 می فرماید: «زنان در لابلای زینت پرورش یافته اند و علاقه شدیدی به زینت آلات دارند.» 1 اگرچه علاقه به زیور در حد متوسط و اعتدال برای زن عیب نیست و جزء طبیعت او می باشد و اسلام آن را برای شوهر تأکید نموده است، ولی منظور قرآن کریم زنانی هستند که به تزیین و زیور علاقه زیادی نشان می دهند. بطوری که بسیاری از اوقات به فکر اینگونه امورند و مسائل اخلاقی و شرعی را نزد نامحرم و بیرون از منزل و محل کار رعایت نمی کنند. 5- درباره فلسفه و علت رفت و آمد نکردن مرد با زن نامحرم و روبه رو نشدن آن دو با یکدیگر، قرآن کریم می فرماید: «ذلِکَ اَظهَرُ لِقُلوُبِکُم وَ قُلوُبِهِنَّ». «این رو به رو نشدن و سخن نگفتن شما با زن نامحرم برای پاکی دل های شما مردان و هم برای پاکی دل های زنان بهتر است.» 2 پیوندها: 1 - مانند این آیات – آیه 53 سوره احزاب 2 - احزاب، آیه 53 منبع: کتاب " پاسخ به پرسشهای جوانان " ، نوشته اسدالله محمدی نیا برچسبها: جملات تکان دهنده , جملات فلسفی کوتاه , جملات کوتاه و آموزنده , شهید حسن انتظاری , نویسنده خادم الشهدا در يكشنبه, ۳۰ مهر ۱۳۹۶، ۰۱:۰۳ ق.ظ
| ۱
برچسبها: جملات تکان دهنده , جملات فلسفی , جملات فلسفی کوتاه , جملات مذهبی , داستان های آموزنده , سردار بزرگ الغدیر شهید حسن انتظاری , نویسنده خادم الشهدا در چهارشنبه, ۲۶ مهر ۱۳۹۶، ۰۳:۵۸ ب.ظ
| ۰
برچسبها: داستان های آموزنده , داستان های پند آموز , داستان های کوتاه آموزنده , شهید حسن انتظاری , |
لینک دوستان ما
آخرین مطالب وبگاه
»
مرضیه اعیان همسر شهید انتظاری که بود؟
» انا لله و انا الیه راجعون » نرجس خاتون که نام دیگر او ملیکا بود، نوه قیصر روم و از خاندان شمعون، وصى بلا فصل حضرت مسیح است. » شهیدی که با یک اذان معجزه کرد + صوت اذان شهید ابراهیم هادی » سالگرد عروج شهیدان انتظاری » مدافع حرم ایرانی که عملیات داعش را در زمان اسارتش لو داد » شهادت فاطمه زهرا سلام الله علیها » توکل بر خدا » نماز اول وقت » زیارت اربعین پیوندهای روزانه
» مسلم خاطری
» مهدویت » نوشته های فرهنگی و اجتماعی و سبک زندگی » عالم مجازی (واقعی) » ترجمه قالب دیگر وبلاگ ها به قالب بیان » آیت الله مکارم شیرازی » بانو مجتهده امین » حکیم بزرگوار آیت الله جوادی » آیت الله حسن حسن زاده آملی » خامنه ای دات آی آر » حضرت امام خمینی ره طراح قالب
|