نویسنده خادم الشهدا در شنبه, ۱۵ شهریور ۱۳۹۳، ۰۸:۳۷ ق.ظ
| ۰
گرگ درنده ای به نام رژیم صهیونیستی در غزه در حال فاجعه آفرینی است و بشریت باید در مقابل جنایات این رژیم خونخوارِ کافر عکس العمل نشان دهد.

کسی گمان نکند اگر موشک های غزه نبود، رژیم صهیونیستی کوتاه می آمد، چرا که در کرانه ی باختری موشک یا تفنگ وجود ندارد و تنها سلاح مردم، سنگ است، اما این رژیم مردم آن جا را نیز کشتار و تحقیر می کند.
برچسبها:
بیانات رهبری ,
رژیم ,
شهید حسن انتظاری ,
صهیونیست ,
غزه ,
نویسنده خادم الشهدا در دوشنبه, ۱۰ شهریور ۱۳۹۳، ۰۵:۴۰ ق.ظ
| ۰
سال 1380 به علت عفونتی که در پایم ایجاد شده بود، در اتاق مراقبت های ویژه اتاق ICU بیمارستان رامتین تهران بستری شدم و به واسطه ترکشی که در بدنم بود به حالت نیمه کما رفتم.
تقریبا تمام پزشکان قطع امید کرده بودند. وضعیتم خیلی وخیم بود، در آن حال نیمه هوشیاری هیچ کس را نمی شناختم. یک روز صبح با شهدا درد دل کردم و گفتم :
شهدا به فریادم برسید شما دوستان و رفیقان من بودید شرط رفاقت نیست مرا تنها بگذارید. کمکم کنید چرا مرا از درد و رنج نجات نمی دهید؟ دیگر بس است.
دیدم کسی بالای سرم ایستاده از او پرسیدم شما کی هستید؟
نتوانستم در آن حالت او را بشناسم، فقط دیدم جوان بسیار خوش سیما و معطری است.
گفت : مرا نمیشناسی؟
گفتم: نه ! حافظه ی من درست یاری نمی کند. نمی دانم کی هستید.
جوان بسیار زیبا و خوش رویی بود. نگاهش کردم. کم کم متوجه شدم حسن آقا است . حسن انتظاری. گفتم حسن اینجا چه کار می کنی؟
گفت: تو مرتب ما را صدا می زنی برای عیادتت بیاییم، من هم برای عیادتت آمدم.
گفتم: حسن برایم دعا کن خدا نجاتم بدهد خیلی درد می کشم.
گفت :چرا تو برای خودت دعا نمی کنی؟
گفتم: مگر نمیبینی لب هایم خشک شده و نمی توانم حرکتشان بدهم ، چطور برای خودم دعا کنم!
گفت: اگر تو برای خودت دعا کنی بیشتر مستجاب می شود. اول تو دعا کن بعد ما برایت دست به دعا بر می داریم. پنبه ای برداشت ، داخل لیوان آب بالای سرم زد روی لب هایم کشید و گفت: حالا می توانی حرف بزنی.
احساس کردم می توانم حرف بزنم. چشمانم را باز کردم از اطرافیان پرسیدم چه اتفاقی افتاد؟ حسن کجاست؟
گفتند: نمی دانیم فقط می دانیم چهارده روز است که نمی توانستی حرف بزنی اما حالا به راحتی حرف می زنی. حسن دیگر کیست؟
قضیه را برایشان تعریف کردم ، نه تنها من بلکه بسیاری از همرزمان ، دوستان و حتی مردم عادی از او کرامات بسیار دیده اند. او از شهدای زنده تاریخ این دیار است. کسی که در بیست و دو سالگی چنان مراحل سلوک را طی کرد که از زمان شهادت و نحوه ی شهادتش خبر می داد. شهیدی که فقط در پی گمنامی بود.
+راوی احمد سلطانی هم رزم شهید انتظاری، برگرفته شده از کتاب نشون به اون نشونی از سیده زهره علمدار
برچسبها:
احمد سلطانی ,
داستان های پند آموز ,
سیده زهرا علمدار ,
شفای مریض ,
شهید حسن انتظاری ,
نشون به اون نشونی ,
نویسنده خادم الشهدا در چهارشنبه, ۵ شهریور ۱۳۹۳، ۰۷:۱۲ ق.ظ
| ۰
استغفرالله و اسئله التوبه...
۱۰. از اینکه مرگ را فراموش کردم
۱۱. از اینکه قاه قاه خندیدم و سختی آخریت را فراموش کردم
۱۲. از اینکه در راهت سستی و تنبلی کردم
۱۳. از اینکه عفت زبانم را به لغات بیهوده آلودم
۱۴. از اینکه برای دوستم آروزی کفر کردم که ایمانم نمایان تر شود
امیرالمؤمنین علی علیهالسلام میفرمایند:
«معصیتکاری که به گناه خویش اعتراف ورزد، بهتر از فرمانبرداری است که به کار خویش ببالد» (گزیدهی میزان الحکم، ج1، ص171)
ادامه دارد....
برچسبها:
جملات زیبا ,
جملات کوتاه و آموزنده ,
حدیث ,
سخن بزرگان ,
شهید حسن انتظاری ,
نویسنده خادم الشهدا در پنجشنبه, ۳۰ مرداد ۱۳۹۳، ۰۶:۰۰ ق.ظ
| ۰

شهید و شهادت در لغت به معنای شهود یا حضور است و شاهد و شهید یعنی حاضر و جمع آن شهدا است. (1) در مجمع البحرین آمده است: شهادت یعنی کشته شدن در راه خدا. وجه تسمیه چنین قتلی به شهادت، بدین جهت است که ملائکه رحمت بدین صحنه حضور یابند و بر این وجه، شهید به معنای شهود است، یا بدین سبب که خدا و فرشتگانش به دخول شهید به بهشت گواهی دهند و یا بدین لحاظ که شهید به همراه انبیا در قیامت بر دیگر امم گواهی دهند و یا چون شهید زنده و حاضر است، به موجب آیه: "احیاء عند ربهم یرزقون؛ (2) شهدا زندهاند و نزد پروردگارشان روزی داده میشوند"، و یا به این جهت که وی به شهادت حق قیام نمود تا کشته شد.(3)
در تفسیر نمونه نیز آمده است: اطلاق "شهید" از ماده "شهود" بر آنها یا به خاطر حضور رزمندگان اسلام در میدان نبرد با دشمنان حق است، یا به خاطر این که در لحظه شهادت، فرشتگان رحمت را مشاهده میکنند، و یا به خاطر مشاهده نعمتهای بزرگی است که برای آنها آماده شده و یا به جهت حضورشان در پیشگاه خداوند است، آنچنانکه در سوره آل عمران میفرماید: "هرگز گمان مبر آنها که در راه خدا کشته شدهاند مردگانند، بلکه آنها زندهاند و نزد پروردگارشان روزی داده میشوند".(4)
همیشه در تاریخ ملتها روزهایی پیش میآید که بدون ایثار و فداکاری و دادن قربانیان، بسیاری از خطرات برطرف نمیشود، و اهداف بزرگ و مقدس محفوظ نمی ماند. این جا است که گروهی مؤمن و ایثارگر باید به میدان آیند و با نثار خون خود از آیین حق پاسداری کنند. در منطق اسلام به این گونه افراد "شهید" گفته میشود.
در اسلام کمتر کسی به پایه و عظمت شهید میرسد؛ شهیدانی که آگاهانه و با اخلاص نیت به سوی میدان نبرد حق و باطل رفته، و آخرین قطرات خون پاک خود را نثار می کنند.

درباره مقام شهیدان، روایات عجیبی در منابع اسلامی دیده می شود که حکایت از عظمت فوقالعاده ارزش کار شهیدان می کند. در روایتی از رسول گرامی (ص) میخوانیم: "در برابر هر نیکی، نیکی بهتری وجود دارد تا به شهادت در راه خدا رسد که برتر از آن چیزی متصور نیست".(5)
در روایت دیگری از امام زین العابدین (ع) میخوانیم: "هیچ قطرهای محبوب تر در پیشگاه خدا، از دو قطره نمیباشد: "1 - قطره خونی که در راه او ریخته میشود. 2 - قطره اشکی که در تاریکی شب از خوف خدا جاری میگردد و فقط به این قطره اشک، خدا اراده شده باشد".(6)
اگر تاریخ اسلام را ورق زنیم، میبینیم قسمت مهمی از افتخارات را شهیدان آفریده و بخش عظیمی از خدمت را آنان کردهاند. نه تنها دیروز، امروز نیز فرهنگ سرنوشت ساز "شهادت" است که لرزه بر اندام دشمنان می افکند، و آنها را از نفوذ در دژهای اسلام مأیوس میکند.
بدون شک "شهادت" یک هدف نیست؛ هدف پیروزی بر دشمن و پاسداری از آیین حق است، اما پاسداران باید آن قدر آماده باشند که اگر در این مسیر، ایثار خون لازم شود، از آن دریغ ندارند، و این معنای امت شهید پرور است، نه این که شهادت را به عنوان یک هدف طلب کنند.
شهادت در فرهنگ اسلام دو معنای متفاوت دارد:
- معنای خاص.
- معنای گسترده و عام.
معنای خاص، کشته شدن در معرکه جنگ در راه خدا است که احکام خاص در فقه اسلامی دارد، از جمله عدم نیاز شهید به غسل و کفن، بلکه با همان لباس خونین دفن میشود.
معنای وسیع شهادت آن است که انسان در مسیر انجام وظیفه الهی کشته شود، یا بمیرد، همان سربازی که در درگیری با اشرار و یا با منافقان به درجه رفیع شهادت رسیده است. هر کس در حین انجام چنین وظیفهای به هر صورت از دنیا برود، "شهید" است.
در روایات اسلامی آمده است که چند گروه شهید از دنیا میروند:
- از پیامبر گرامی (ص) نقل شده: "کسی که در طریق تحصیل علم از دنیا برود، شهید مرده است". (7)
- حضرت علی (ع) میفرماید: "کسی که در بستر از دنیا رود، اما معرفت حق پروردگار و معرفت واقعی پیامبر (ص) او و اهلبیتش (ع) را داشته باشد، شهید از دنیا رفته است". (8)
- در حدیث دیگری از امام صادق (ع) میخوانیم: "کسی که برای دفاع از مال خود در برابر مهاجمان ایستادگی کند و کشته شود، شهید است". (9)
- هم چنین کسان دیگری که در مسیر حق کشته میشوند یا میمیرند.
از این جا عظمت فرهنگ اسلامی و گسترش آن روشن میشود.
امام رضا (ع) او از پدرانش، از رسول خدا (ص) نقل میکند:
"نخستین کسی که داخل بهشت میشود، شهید است". (10)
-----------------------------------------------------------------
پی نوشتها:
1 - لسان العرب به نقل از بهاءالدین خرمشاهی، دانشنامه قرآن، ج 2، ص 1339، کلمه شهید و شهادت.
2 - آل عمران (3) آیه 169.
3 - شیخ فخرالدین طریحی، مجمع البحرین، ج الربع الثانی، ص 553.
4 - آیت الله مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج 21، ص 405.
5 - بحارالانوار، ج 97، ص 15، چاپ بیروت.
6 - همان، ج 97، ص 10، حدیث 16.
7 - سفینه البحار، ج 1، ماده "شهد" ص 720 چاپ قدیم.
8 - نهج البلاغه، خطبه 19، آخر خطبه.
9 - سفینةالبحار، ج اول، ماده "شهد" چاپ قدیم.
10 - بحارالانوار، ج 71، ص 272؛ تفسیر نمونه، ج 21، ص 403 - 408، با تلخیص و برداشت.
برچسبها:
جملات زیبا ,
سخنان بزرگان ,
شهادت ,
شهدا ,
شهید حسن انتظاری ,
مقام شهدا ,
نویسنده خادم الشهدا در يكشنبه, ۲۶ مرداد ۱۳۹۳، ۰۷:۵۶ ق.ظ
| ۰
به مناسبت ۲۶ مرداد، همزمان با بازگشت اولین گروه از اسرای ایرانی خاطرات خواهر آزاده، معصومه آباد از زمان اسارتش را به زبان خودشان در این پست قرار داده ایم. باشد که ما ادامه دهنده ی راه شهدا باشیم.
گفتند یک ژنرال زن ایرانی را اسیر کردیم

خاطراتمان را فراموش نمیکنیم/ اسارت زنان سند رسوایی رژیم بعث عراق بود. راوی کتاب «من زندهام» گفت: اگرچه ما چهار زن اسیر بودیم و در زندان روزهای سخت و .....
تقریظ رهبر انقلاب بر کتاب «من زندهام» منتشرشد
بسم الله الرحمن الرحیم
کتاب را با احساس دوگانهی اندوه و افتخار و گاه از پشت پردهی اشک، خواندم و بر آن صبر و همت و پاکی و صفا، و بر این هنرمندی در مجسّم کردن زیبائیها و زشتیها و رنجها و شادیها آفرین گفتم. گنجینهی یادها و خاطرههای مجاهدان و آزادگان، ذخیرهی عظیم و ارزشمندی است که تاریخ را پربار و درسها و آموختنیها را پرشمار میکند. خدمت بزرگی است آنها را از ذهنها و حافظهها بیرون کشیدن و به قلم و هنر و نمایش سپردن.
این نیز از نوشتههائی است که ترجمهاش لازم است. به چهار بانوی قهرمان این کتاب بویژه نویسنده و راوی هنرمند آن سلام میفرستم.
۹۲/۷/۵
کتاب «من زندهام» خاطرات دوران چهار سالهی اسارت خانم معصومه آباد در زندانهای رژیم بعث صدام است. روایت کتاب از دوران کودکی نویسنده آغاز و با بیان بخشهای مهمی از نوجوانی وی ادامه پیدا میکند. کتاب، با بیان نقش و تأثیر انقلاب اسلامی بر زندگی و شخصیت خانم آباد به دورهی دفاع مقدس، اسارت و آزادی او و سه بانوی آزادهی دیگر، به پایان میرسد. این کتاب را «انتشارات بروج» منتشر کرده است.
پیش از این موسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی در همایشهای جداگانهای به ترتیب از کتابهای «نورالدین پسر ایران»، «پایی که جا ماند» و «لشکر خوبان» تقدیر نموده و یادداشتها و تقریطهای رهبر انقلاب اسلامی را رونمایی کرده بود.
گفتگو با خانم معصومه آباد؛ نویسندهی کتاب «من زندهام» در ادامه مطلب
برچسبها:
خاطرات معصومه اباد ,
دفاع مقدس ,
مصاحبه ,
معصومه آباد ,
من زنده ام ,
ژنرال ,
گفتگو با خانم معصومه آباد ,
نویسنده خادم الشهدا در دوشنبه, ۲۰ مرداد ۱۳۹۳، ۰۷:۱۸ ق.ظ
| ۰
به گزارش پایگاه 598 به نقل از مشرق، دعوت می کنیم با خواندن این متن مهمان ویژه ی یک شهید شوید...
آن طور که خودش تعریف می کرد از سادات و اهل تهران بود و پدرش از تجار بازار تهران.
علیرغم مخالفت شدید خانواده و به خاطر عشقش به شهدا، حجره ی پدر را ترک کرد و به همراه بچه های تفحص لشکر27 محمد رسول الله راهی مناطق عملیاتی جنوب شد.
یکبار رفتن همان و پای ثابت گروه تفحص شدن همان. بعد از چند ماه، خانه ای در اهواز اجاره کرد و همسرش را هم با خود همراه کرد.
یکی دو سالی گذشته بود و او و همسرش این مدت را با حقوق مختصر گروه تفحص می گذراندند. سفره ی ساده ای پهن می شد اما دلشان، از یاد خدا شاد بود و زندگیشان، با عطر شهدا عطرآگین. تا اینکه...
تلفن زنگ خورد و خبر دادند که دوپسرعمویش که از بازاری های تهران بودند برای کاری به اهواز آمده اند و مهمان آنان خواهند شد. آشوبی در دلش پیدا شد.حقوق بچه ها چند ماهی می شد که از تهران نرسیده بود و او این مدت را با نسیه گرفتن از بازار گذرانده بود... نمی خواست شرمنده ی اقوامش شود.
با همان حال به محل کارش رفت و با بچه ها عازم شلمچه شد.
بعد از زیارت عاشورا و توسل به شهدا کار را شروع کردند و بعد از ساعتی استخوان و پلاک شهیدی نمایان شد. شهید سید مرتضی دادگر. فرزند سید حسین. اعزامی از ساری...گروه غرق در شادی به ادامه ی کار پرداخت اما او...

استخوان های مطهر شهید را به معراج انتقال دادند و کارت شناسایی شهید به او سپرده شد تا برای استعلام از لشکر و خبر به خانواده ی شهید،به بنیاد شهید تحویل دهد.
قبل از حرکت با منزلش تماس گرفت و جویای آمدن مهمان ها شد و جواب شنید که مهمان ها هنوز نیامده اند اما همسرش وقتی برای خرید به بازار رفته مغازه هایی که از آنها نسیه خرید می کرده اند به علت بدهی زیاد، دیگر حاضر به نسیه دادن نبودند و همسرش هم رویش نشده اصرار کند...
با ناراحتی به معراج شهدا برگشت و در حسینیه با شهیدی که امروز تفحص شده بود به راز و نیاز پرداخت...
"این رسمش نیست با معرفت ها. ما به عشق شما از رفاهمان در تهران بریدیم. راضی نشوید به خاطر مسائل مادی شرمنده ی خانواده مان شویم...". گفت و گریست.
دو ساعت راه شلمچه تا اهواز را مدام با خودش زمزمه کرد: «شهدا! ببخشید. بی ادبی و جسارتم را ببخشید...»
وارد خانه که شد همسرش با خوشحالی به استقبال آمد و خبر داد که بعد از تماس او کسی در خانه را زده و خود را پسرعموی همسرش معرفی کرده و عنوان کرده که مبلغی پول به همسر او بدهکار بوده و حالا آمده که بدهی اش را بدهد. هر چه فکرکرد، یادش نیامد که به کدام پسرعمویش پول قرض داده است...با خود گفت هر که بوده به موقع پول را پس آورده.
لباسش را عوض کرد و با پول ها راهی بازار شد. به قصابی رفت. خواست بدهی اش را بپردازد که در جواب شنید:بدهی تان را امروز پسرعمویتان پرداخت کرده است. به میوه فروشی رفت...به همه ی مغازه هایی که به صاحبانشان بدهکار بود سر زد. جواب همان بود....بدهی تان را امروز پسرعمویتان پرداخت کرده است...
گیج گیج بود. مات مات. خرید کرد و به خانه بر گشت و در راه مدام به این فکر می کرد که چه کسی خبر بدهی هایش را به پسرعمویش داده است؟ آیا همسرش؟
وارد خانه شد و پیش از اینکه با دلخوری از همسرش بپرسد که چرا جریان بدهی ها را به کسی گفته ... با چشمان سرخ و گریان همسرش مواجه شد که روی پله های حیاط نشسته بود و زار زار می گریست...
جلو رفت و کارت شناسایی شهیدی را که امروز تفحص کرده بودند در دستان همسرش دید. اعتراض کرد که: چند بار بگویم تو که طاقت دیدنش را نداری چرا سراغ مدارک و کارت شناسایی شهدا می روی؟
همسرش هق هق کنان پاسخ داد: خودش بود. خودش بود.کسی که امروز خودش راپسرعمویت معرفی کرد صاحب این عکس بود. به خدا خودش بود.... گیج گیج بود.مات مات...
کارت شناسایی را برداشت و راهی بازار شد. مثل دیوانه ها شده بود. عکس را به صاحبان مغازه ها نشان می داد. می پرسید: آیا این عکس،عکس همان فردی است که امروز...؟
نمی دانست در مقابل جواب های مثبتی که شنیده چه بگوید...مثل دیوانه هاشده بود. به کارت شناسایی نگاه می کرد. شهید سید مرتضی دادگر. فرزند سید حسین. اعزامی از ساری...وسط بازار ازحال رفت...شادی روح همه ی شهدا صلوات

پی نوشت۱. این خاطره در مراسم تشییع این شهید بزرگوار، توسط این برادر برای حضار بیان شد.
پی نوشت۲. قبر مطهر این شهید، طبق وصیت خودش در دل جنگلهای اطراف شهر ساری، در کنار بقعه ی کوچک و ساده ی امامزاده جبار، قرار دارد.
پی نوشت۳. دوستانی که مایلند از نزدیک این شهید بزرگوار را زیارت کنند، آدرس مزار این شهید: کیلومتر۵ جاده ساری نکا، بعد از بیمارستان سوانح و سوختگی، قبل از روستای خارکش
برچسبها:
تفحص ,
داستان های کوتاه آموزنده ,
شهید مرتضی دادگر ,
قرض ,
نویسنده خادم الشهدا در چهارشنبه, ۱۵ مرداد ۱۳۹۳، ۰۷:۰۳ ق.ظ
| ۰
وقت نماز بود و حسن وضو گرفته بود. نماز جماعت را به امامت آقای صدرالساداتی اقامه کردیم. حسن از دوره نوجوانی نمازهای واجب را با نافله می خواند. این را هم بگویم من ندیدم نماز شبش ترک شود. اگر ساعت دو نیمه شب هم از ماموریت می آمد ساعت سه بلند می شد و نمازش را می خواند. عادتش شده بود.
برای ما مشکل بود هر شب نماز شب بخوانیم اما او می خواند. می گفتیم :
"حسن تو شب ها بلند می شوی نماز می خوانی و گریه می کنی ، ریا می شود."
می خواستیم کاری کنیم که شب ها سه چهار ساعتی راحت بخوابیم. می گفت:
"احمد اگر ریا می شود اگر هر چه باشد من نمازم را می خوانم اصلا دیگران هم باید بخوانند جبهه جایی نیست که شب را بدون نماز شب به صبح برسانی."
بچه ها به تاسی از او نماز شب می خواندند. بعد هم قرائت قرآن بود و زیارت عاشورا. همه می دانستند در سنگر آقای انتظاری دعا و نماز جماعت و روضه برقرار است. اگر روحانی نبود خودش جلو می ایستاد و نمی گذاشت هیچ کدام از نمازها به صورت فرادا اقامه شود.

+ راوی آقای احمد سلطانی یکی از همراهان شهید حسن انتظاری، برگرفته از کتاب نشون به اون نشونی
برچسبها:
احمد سلطانی ,
روضه ,
شهید حسن انتظاری ,
نشون به اون نشونی ,
نماز جماعت ,
نماز شب ,
نویسنده خادم الشهدا در جمعه, ۱۰ مرداد ۱۳۹۳، ۰۶:۵۳ ق.ظ
| ۰
به گزارش شهرضا نیوز به نقل از صبح توس، حجت الاسلام سید حسین مومن، از وعاظ برجسته کشور در حاشیه مراسم یادبود شهید شوشتری در مشهد به خاطره ای از مادر شهیدان فاطمی اشاره کرد و گفت: باید ولایتمداری را از یک مادر شهید یاد بگیریم.
بنده به مادر شهیدان فاطمی که خودش جانباز جنگ بود، ارادت خاصی داشتم، ایشان روزی به من تماس گرفتند و گفتند می خوام یک یادواره بگیرم، می شود آقای کریمی رو هم دعوت کنید.
من هم از دوستان مداح خواستم و حاج آقای کریمی، بنی فاطمه و میرداماد آمدند و جلسه مفصلی شد، چند روز قبل شد حاجیه خانم تماس گرفتند که اگر بودم و یا نبودم جلسه برگزار می شود؟ گفتم خیالتان راحت، اتفاقا یک ماه قبل یادواره، حاجیه خانم فوت کرد و در یادواره ویلچرش را آوردیم.
بنده منزل حاجیه خانم زیاد می رفتم و برکات زیادی از منزل ایشان دیده بودم.
روزی به حاجیه خانم خبردادند که یک نماینده از بیت رهبری به منزل شما می آید، حاجیه خانم روی ویلچر نشسته بود، تا در باز شد دید مقام معظم رهبری وارد خانه شد، حاجیه خانم با پاهایی که قوت ندارد چندبار از روی ویلچر به احترام آقا می خواستند بلند شود که حضرت آقا به دختر حاجیه خانم فرمودند: به حاجیه خانم بگویید بنشینند و بلند نشوند.

حاجیه خانم به مقام معظم رهبری فرموند، حضرت آقا؛ میشه یک خواهش بکنم چند لحظه بایستید و من با ویلچر دور شما بگردم.
ایشان چندین بار دو آقا گشتند و زیر لب زمزمه می کردند، الهی درد و بلای شما به ما بخورد…
آقا و حاجیه خانم به همراه فرزندان نشستند و حرف هایی رد و بدل شد، آخرین حرف این بود که مقام معظم رهبری فرمودند کار خاصی دارید بفرمایید، عرض کرد، نه آقا کار خاصی نیست، فقط یک خواهشی دارم آن هم اینکه دوست دارم چهلمین امضا در کفن من امضاء شما باشد!

مقام معظم رهبری با افتخار قبول کردند و حضرت آقا در کفن مادرن شهیدان فاطمی نوشتند:
باسمه تعالی
اللّهُمَّ إنّا لا نَعْلَمُ مِنْها إلاّ خَیْراً وَاَنْتَ اَعْلَمُ بِها مِنّا
سید علی حسینی خامنه ای
هرکسی دیدن حاجیه خانم می رفت این کفن رو نشان می داد و با افتخار اظهار می کرد که این کفن را آقایم امضا کرده است و این یعنی ولایتمداری.

گفتنی است، مادر بزرگوار شهیدان حمید رضا و فرید فاطمی سراسر عمر گرانمایه خویش را در راه دفاع از انقلاب اسلامی و آرمان های انقلاب صرف کرد.
ایشان دارنده نشان ملی ایثار از سوی رئیس جمهوری است و در جریان سفر مقام معظم رهبری به قم روند درمان را رها کرد و برای دیدار رهبر معظم انقلاب به قم بازگشت و درخواست او اجابت شد و مقام معظم رهبری ایشان را در منزل شهیدان دیدار کردند.
وی در دوران شکل گیری انقلاب اسلامی با همراهی و هم صدا شدن با انقلابیون فرزند اول خویش حمید رضا فاطمی را در اوان جوانی تقدیم انقلاب کرد و در دوران دفاع مقدس نیز دومین و آخرین فرزند ذکور خویش را تقدیم اسلام کرد.
برچسبها:
امضای رهبر ,
دفاع مقدس ,
شهیدان فاطمی ,
مادر ,
ولایتمداری ,
کفن ,
نویسنده خادم الشهدا در يكشنبه, ۵ مرداد ۱۳۹۳، ۰۸:۵۹ ق.ظ
| ۰
در عجبم از رهبری که می گویند ۹۵ میلیارد دلار دارایی دارد، کلکسیون های رنگ و وارنگ از هر نوع دارد، ۱۷۰ عصای آنتیک دسته طلا دارد، بجای نان و پنیر در صبحانه اش خاویار رشت دارد، بجای بیت چندین و چند ویلا در شمال دارد، عباهایی به قیمت ۴۰۰ هزار دلار دارد، هواپیمای ۳۳۰ برای جابجایی اسب هایش دارد، باغ ملک آباد به مساحت ۱۰ هزار متر در مشهد دارد، کمیسیون ۵ سنتی از یک میلیون و نهصد هزار بشکه نفت دارد، پس نمی دانم این چه کفش های پینه بسته ایست که او به پا دارد؟؟؟؟!!!!!
هان فهمیدم او نام و نشانی از علی علیه السلام دارد، میلیون ها فدایی و جان ناقابل دارد، خانه اش بجای فرش، موکت و نقشی از عرش دارد، در دل هر ایرانی باغیرت جای دارد، همچون شهدا چفیه ای بر گردن دارد، همچون جانبازان دستی ز یادگار از دشمن دارد، صدها هزار خاطره از جبهه و زندان دارد، راستی یادم رفت او کفش هایی پینه بسته همچون امیرالمؤمنین علی علیه السلام دارد…
شهادت یادگار امام از زندگی ساده رهبری
وظیفه خود میدانم این مهم را به مردم مسلمان و انقلابی ایران بگویم که من از وضع منزل حضرت آیتالله خامنهای مطلع هستم. در خانه مقام معظم رهبری هرگز بیش از یک نوع غذا بر سر سفره نیست. خانواده ایشان روی موکت زندگی میکنند. روزی به منزل ایشان رفتم، یک فرش مندرس و پوسیده زیر پاهایم پهن بود که من از زبری و خشنی آن فرش- که ظاهراً جهیزیه همسر ایشان بود- اذیت میشدم از آنجا برخاستم و به موکت پناه بردم. مرحوم حجت الاسلام والمسلمین سید احمد خمینی.
پ,ن: مطمئن هستم بعد از این مطلب عده ای میان میگن که چرا روی این عکس مانور میدین و جنبه منفی داره و ازین حرفا. در جواب پیشاپیش می گم زمانی که شماها خواب بودین و آقای مخملباف چرندیاتی مبنی بر دارایی های نداشته رهبر مثل عبا و اسب و انگشتر و …. نوشت و پخش کرد ما جواب قانع کننده دادیم اما عده ای ساده لوح از ما سند خواستند، خب این هم سند…
منبع: http://andishehnew.blogfa.com/post/31
برچسبها:
امام خامنه ای ,
زندگی رهبر ,
شهید حسن انتظاری ,
کفش های رهبر ,
نویسنده خادم الشهدا در دوشنبه, ۳۰ تیر ۱۳۹۳، ۰۷:۱۳ ق.ظ
| ۰
خدایا شرمنده ام ...
1. از اینکه حسد کردم.
2.از اینکه تظاهر به دانستن مطلبی کردم که اصلا نمیدانستم.
3.از اینکه زیبایی قلمم را به رخ کسی کشیدم.
4.از اینکه در غذا خوردن به یاد فقیران نبودم.
5.از اینکه مالی را که به تو تعلق داشت از خود حساب کردم.
ادامه دارد...
برچسبها:
جملات آموزنده ,
جملات فلسفی کوتاه ,
جملات کوتاه و آموزنده ,
شهید حسن انتظاری ,
گناه ,